جواب من به همه:
سیمین ما از بهر چی این جور ها می کرده ای
صهبای مسکین را به شهر غم رها می کرده ای
می دادی اش کامی دمی تا وارهانیش از غمی
اکنون گر زنده شوی دانی چها می کرده ای
بشکستی اش دل با جفا کردیش با غمها رها
با دشمنی باشد روا با آشنا می کرده ای
از رند تبریزی شنو یا از عراقی حرف نو
اکرام چرا...