حالا چی میشه؟
سروان هم خیلی جدی بهش گفت :" وقتی پدرت اومد ، تعهد میدی ، شاید هم امشب بازداشت باشی"
اون دختر رنگ از چهرش پرید و میخواست گریه کنه که سرون دوباره گفت " نترس شوخی کردم ، میان دنبالتون میرین"
اون دختر از دست سروان شاکی شد و...
(میگم واسه دختره اسم انتخاب نکنیم؟)