امروز هوای پنجره، بوی مادرم میداد
انگار که دلـش باز هوای دلم کرده بود
بوی عطر تنــش،،
عرق پیراهــنـش،،
اتاق کوچکم را پر کرده و انگار که مرا در آغوش خود میفشارید
...برای چند لحظه آرامش، وجودم را فرا گرفته بود
هرم نفسهایش را لمس میکردم که مــرا می بوسید
و من مست و مدهوش هوایش شده بودم ...
من هم...