نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دلی بستم به آن عهدی که بستی تو آخر هر دو را با هم شکستی
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
  3. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در حیرتم که از چه خم و از کدام می پیمانه ی نگاه تو سرشار می شود صایب تبریزی
  4. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    در حیرتم که از چه خم و از کدام می پیمانه ی نگاه تو سرشار می شود صایب تبریزی
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
  6. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    میان زهد و رندی عالمی دارم نمی دانم که چرخ از خاک من تسبیح یا پیمانه می سازد
  7. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش چه خورده ای دلا راست بگو نهان مکن چون خمشان بیگنه روی به آسمان مکن
  8. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو مرا سوزی و من سوزم از این غم که مباد باد بیرون برد از کوی تو خاکستر من:cry: (ببخشید منم در جواب کافر خداپرست با "ت" گفتم)
  9. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
  10. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دل که افسرده شد از سینه برون باید کرد مرده هرچند عزیز است نگه نتوان داشت
  11. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟ شهریار
  12. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دل اگر دیوانه شد دارالشفای صبر هست می کنم یک هفته اش زنجیر و عاقل می شود وحشی بافقی
  13. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین همه ی غمم بود از همین که خدانکرده خطا کنی:(
  14. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    تا پاک تر به روی تو افتد نگاه من خود را به اشک شوید و آید به سوی تو
  15. باران بهاری

    یک کتاب...

    من حافظ رو با خودم می برم.چون "حافظ حافظه ی ماست"1 1-نام کتابی از بهاالدین خرمشاهی
  16. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو زخم دگر چه می زنی صید به خون تپیده را؟
  17. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    هله نومید مباشی چو تو را یار براند اگر امروز براند نه که فردات نخواند
  18. باران بهاری

    قطره‌های چکیده از قلم من (سروده‌هاي اعضاي تالار)

    سلامhami_lifeعزیز شما دو بیت از دو شعر مختلف از حافظ را با هم مخلوط کرده اید:cry: هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما و: از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
  19. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    روا بود که چنین بی حساب دل ببری؟ مکن که مظلمه ی خلق را جزایی هست
  20. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ز خود هرچند بگریزم همان در بند خود باشم رم آهوی تصویرم شتاب ساکنی دارم (فرشته ی نجات عزیز ببخشید ولی باید با حرف ز شروع می کردید)
بالا