دور از این هیاهودلم کویر می خواهد وتنهایی و سکوت وآغوش ِ سرد ِ شبی که آتشم را فرو نشاند.نه دیوار،نه در،نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم،نه پایی که در نوردد مرزهایم،نه قلبی که بشکند سکوتم،نه ذهنی که سنگینم کند از حرف،نه روحی که آویزانم شود.من باشم و تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کندو...