پرنده از ايوان
پريد ، مثل پيامي پريد و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نميکرد
پرنده روزنامه نميخواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نميشناخت
پرنده روي هوا
و بر فراز چراغ هاي خطر
در ارتفاع بي خبري ميپريد
و لحظه هاي آبي را
ديوانه وار تجربه ميکرد
پرنده ، آه ، فقط يک پرنده بود
فروغ