نتایح جستجو

روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد...

بابا سکه گرون شده دیگه هیچ دامادی نمیتونه به عروسش بگه نه حتی تو این کارای خطر ناکی که باید از جونشون بگذرن...

من این سوال برام پیش اومد که چقدر وقت میزارن تا اینو بپوشن؟؟؟ :eek::eek::eek: :question::question::question...

منم ازش خ.شم میاد ولی جذاببببببببببببببببببببببببببب!!؟:eek: نمیدونم شاید من اشتب کنم....

مرادش نوع کفشایی که مربی ایروبیکی ها میپوشن بود... بد تعبیر نشه... مثل اینکه جنسش خیلی خوبه :confused: که طرف کف کرد منم کلوش میپوشم میرم...!!!؟؟؟؟:surprised::eek:

خواهش ;) ممنوناز شما بخاطر پاسخ مثبتتون...

هی این فقط یه یاد آوری، میدونم همه اینو دیدین...

خداوندا، مگذار آنچه را که حق می دانم به خاطر آنچه که بد می دانند، کتمان کنم . . .

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را... به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار... و بپرهیزید از...

چه جالب قدرت دادن شماره نداشت ولی مثل آب خوردن خواهرش رو کشت... اینجاست میگن دشمن عاقل به از رفیق نادان.... راستی خیلیم باحال بود دمت گرم.

زیاد سخت نیست فقط یه کله بدونه مغز چشم بسته ماشین و... میخاد...

زیبا بود ... ولی ناشیانه

چقدر راحت قیمت آدمی رو آوردن پایین... آه که خدا اون بالا چی میکشه از خلق همچین آدمای مزخرفی....

عجبببببببببببببببب!!!!

چه روزگاره بدی!!! جان آدما چه بی ارزشه برا همدیگه؟؟؟

روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد که...

روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد که...

روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد که...

روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد که...

روزي زني روستائي که هرگز حرف دلنشيني از همسرش نشنيده بود، بيمار شد شوهر او که راننده موتور سيکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى اولين بار همسرش را سوار موتورسيکلت خود کرد. زن با احتياط سوار موتور شد و از دست پاچگي و خجالت نمي دانست دست هايش را کجا بگذارد که...