نتایح جستجو

روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد ابر از رخ گلزار همی شويد گرد بلبل به زبان پهلوی با گل زرد فرياد همی کند که می بايد خورد

با عشق زادم ای دل با عشق میرم ای جان من بیش از این اسیر زندان تن نباشم

ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده

دگران خوشگل یک عضو و تو سر تا پا خوب آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

مژه سوزن ِ رفو کن، نخ او ز تار مو کن که هنوز وصله‌ی دل دو سه بخیه کار دارد

نتوان دل شاد را به غم فرسودن وقت خوش خود به سنگ محنت سودن کس غيب چه داند که چه خواهد بودن می بايد و معشوق و به کام آسودن

در آستان مرگ که زندان زندگیست تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم شهريار

رندم و شهره به شوریدگی و شیدائی شیوه‌ام چشم چرانی و قدح پیمائی عاشقم خواهد و رسوای جهانی چکنم عاشقانند به هم عاشقی و رسوائی

تبسم را بر لبها جراحی می کنند و ترانه را بر دهان شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد ‌(استاد شاملو)

می لعل مذابست و صراحی کان است جسم است پياله و شرابش جان است آن جام بلورين که ز می خندان است اشکی است که خون دل درو پنهان است

کم کن طمع از جهان و ميزی خرسند از نيک و بد زمانه بگسل پيوند می در کف و زلف دلبری گير که زود هم بگذرد و نماند اين روزی چند

وقت سحر است خيز ای طرفه پسر پر باده لعل کن بلورين ساغر کاين يکدم عاريت در اين گنج فنا بسيار بجوئی و نيابی ديگر

حامی جان محشر بود، محشر ! خیلی باهاش حال کردم

تو ساز دل انگیزی، پر نغمه و پر غوغا تو ناب ترین چنگی، پر شور و غزل خوانی

:heart::heart::heart:دمت گرم ستايش جونم اين بيت شعر، عشق منه!:heart::heart::heart:

من هيچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد يا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت اين هر سه مرا نقد و ترا نسيه بهشت ;) (خيام)

لبخند کن معاوضه با جان شهریار تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا جائی که کند ناله‌ی عاشق اثر اینجاست (شهريار)

میدانم پاییز هنوز هم شورانگیز است میدانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است کسی که تمامی نفسهای من است کسی که جز تو نیست باز میگردد

میدانم پاییز هنوز هم شورانگیز است میدانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است کسی که تمامی نفسهای من است کسی که جز تو نیست باز میگردد