نتایح جستجو

برای خیانت ، هــــزار راه هــســــت اما هـیــچ کــــدام به انـــدازه تــــظـــاهـــر به دوست داشتن کــثـیــف نـیـســـت ...

شخصی نزد حکیم رفت و گفت : ای حکیم ، من خیلی بیتابم . . . . . . . . . حکیم تابی به او داد و گفت این را در حیاط خانه وصل کن..!!! آن مرد رفت و دیگر بی تاب نبود ...

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن... میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری... اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!! اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها حسرت ها را می شمارم و باختن ها وصدای شکستن را ... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم وکدام خواهش را نشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگــــــــــــــــم

گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد

سلاااااااام عزیزم منم دلم خیلی برات تنگ شد این چند روز کامپیوترم نمیدونم چش شده دستم بهش بند

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

دلتنگى”حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش رامیکند....

گذر زمان.. متوجه گذر زمان در این چند قدم نشدم ... از کودکی تا بزرگسالی ... تا چشم بر هم زدم , وارد دنیائی شدم که نه شباهتی به دنیای من دارد ... و نه اطرافیانم همان همبازیهای صاف و سادۀ خودم هستند . می خواهم این چند قدم را به عقب برگردم اما حیف که نمیشود . همه جای جاده زندگی نوشته اند "...

گاهی عمیقا مایلم ماهی باشم ! ماهی حافظه اش هشت ثانیه است بی هیچ خاطره ای

شعرهایم را میخوانی… و میگویی روان پریش شده ام ! پیچیده است … قبول … اما من فقط چشمهای تو را مینویسم … تو ساده تر نگاه کن …

اشـــــــــــکهایم دفتـــــــــــردلتنگـــــــــــیهایـــــــــــم راخیـــــــــــس میـــــــــــکـــــــــــندهـــــــــــرشب... اینهـــــــــــاکـــــــــــه می بینیـــــــــــد دلـــــــــــنوشته های خیس روزهـــــــــــاوشبهـــــــــــای تکـــــــــــراری من است...

من به پایان دلتنگی می اندیشم ؛ آن نهایتـی که… تـو را بـرای همیشه خواهم داشت …

امــان از ایـــن بـــوی پـــایــیـــز .و آسـمــان ابــــری! کـه آدم نــه خـودش میــدانـد دردش چـیـسـت نـــه هــیــچــــکــــس دیــگــــــری... فــقــط مــیـــدانـــی کـــه هـــر چـــه هــــوا ســـردتـــر مـیـشــود ....................دلـــــ♥ـــــت.................... "آغـــوش...