نمی دونم چه کار کنم،نمی دونم،نمی دونم؛
فقط همین قدر می دونم،و خوب هم می دونم،که اگه دوباره بتونم به اون حالت برگردم؛
اگه،واگه،واگه،
شک ندارم که به را حتی می تونم خیلیای دیگه رو هم از این برهوت و فلاکت نجات بدم،
کما اینکه العانم بعضی وقتا وقتی حسم می گیره یه ریزه از اطلاعات و تواناییام رو دوباره...