زندگی یعنی چه ؟
شب آرامی است
می روم در ایوان تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد ، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند و مرا برد به آرامش زیبای یقین
با خودم می گفتم ...