از قضای روزگار
غرفه ی کناریشون از کرمان بودن اونام کلی پسته دادن
البته تا وقتی وزیر اونجا بود بعدش پسته هارو جمع کردن از جلوچشم:razz:
بعد من ازاونجایی که پسته علاقه دارم:w12:
گفتم پسته میخوام
گفت یکی از بچه هاتون آذری برقصه پسته میدم بهتون
منم یکی از پسرارو اغفال کردم بیچاره رفت آذری رقصید دوسه...