بغض میکنم
گلویم بد جور هوای ایست
هوای لبخند ندارم چه کنم دست دلم نیست
با تو
یا بی تو
فرقی نمیکند
چشمهایم یک ساز را بلد شده اند
وقتی که نیستی
نبودنت
وقتی که هستی
فکر رفنت
سجاده ام خیس شده اما دلم باز نا آرام است
خودم هم نمیدانم چه شده مرا
حالم نه مثل همیشه است
نه نیست
جاده های از پاهایم خسته...