قصه عشق یک مرد جوان!!
من سرم توی کار خودم بود ...
بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...
اون این شکلی بود !
ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..
من یه کادو مثل این بهش دادم
وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!
ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..
و...