✘خیلی دوست دارم بدونم!! آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی آنگاه که حتی گوشت رامیبندی تاصدای خردشدن غرورش را نشنوی… آنگاه که خدارا میبینی و بنده ی خدارا نادیده میگیری میخواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟!!✘
خیلی دوست دارم بدونم!! آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی آنگاه که حتی گوشت رامیبندی تاصدای خردشدن غرورش را نشنوی… آنگاه که خدارا میبینی و بنده ی خدارا نادیده میگیری میخواهم بدانم دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟!!
گمان مبر که دل از عشق تو سیر شده
دلم به پنجره فولاد تو زنجیر شده
یکسال شد که نیامدم به پابوست
ولی به وسعت یک عمر برای من دیر شده
چه حال عجیبیست آن لحظه ی اذن دخول
که شاه و گدا همه پیش تو سر به زیر شده
تو ضامن من باش واین بار هم دست من برگیر
دوباره حال زمین وزمانه ام نفس گیر شده
[IMG]
گمان مبر که دل از عشق تو سیر شده
دلم به پنجره فولاد تو زنجیر شده
یکسال شد که نیامدم به پابوست
ولی به وسعت یک عمر برای من دیر شده
چه حال عجیبیست آن لحظه ی اذن دخول
که شاه و گدا همه پیش تو سر به زیر شده
تو ضامن من باش واین بار هم دست من برگیر
دوباره حال زمین وزمانه ام نفس گیر شده
[IMG]
گمان مبر که دل از عشق تو سیر شده
دلم به پنجره فولاد تو زنجیر شده
یکسال شد که نیامدم به پابوست
ولی به وسعت یک عمر برای من دیر شده
چه حال عجیبیست آن لحظه ی اذن دخول
که شاه و گدا همه پیش تو سر به زیر شده
تو ضامن من باش واین بار هم دست من برگیر
دوباره حال زمین وزمانه ام نفس گیر شده