نتایح جستجو

سوتی در طراحی لباس تازه پرسپولیس نكته قابل توجه این است كه روی دوش چپ كلمه « لا اله ا » و روی دوش راست كلمه « لا الله !!!!!!!» نوشته شده است. به به اینا که از اون امریکاییه بدترن که

حالا که این روزا جشن استقلالی هاست از تولد آرش آقای گل و پرویز سوبله چوپله گرفته تا عروسی پژمان با تعصب یادی هم کینم اسطوره ناصر خان حجازی این عکس متعلق یه سال 1352 است که حجازی با همکلاسی اش در دانشگاه ازدواج کرد. آن مرحوم وقتی 22 سال داشت با خانم بهناز شفیعی ازدواج کرد. این...

اینم شاه دوماد ما به افتخارش بزن اون دس قشنگه رو متعصب، با غیرت، خوش اخلاق،بی حاشیه، دوست داشتنی و ... به جرات میشه گفت تنها مدافع پا به توپ فوتبال ایرانه، کسی که دو بار قید پیشنهادهای میلیاردی باشگاههای قطری رو به عشق استقلال زد و به خاطر استقلال، استقلالی موند، نه بخاطر ماشین و...

پرچما بالا

دو تا به تیر دو تا به تور بلا به دور یک سال پیش در چنین روزی دربی 71 جمعه 25 شهریور 90

باز باران (کوثری ) با ترانه (علیدوستی ) با گهر های ( تیم گهر زاگرس) فراوان باز باران با ترانه با گهرهای فراوان : d

ممنون از درخواست دوستی .... باعث افتخار منه

گلی جان سفره دل را برایت پهن خواهم کرد گلی جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز وگرنه من برایت شعرهای ناب خواهم خواند در اینجا وقت گل گفتن زمان گل شکفتن نیست نهان در آستین همسخن ماری درون هر سخن خاری ست گلی جان در شگفتم از تو و این پاکی روشن شگفتی نیست ؟ که نیلوفر چنین شاداب در...

صبر کن اندکی مانده تا خورشید بر آید نرم رقص نیلوفران را در نوازش ترد نسیم بنگر ترنم جویبار را در متن جاری یک حس بشنو آنگاه از سبوی یاد یاران جرعه ای آب بنوش بعد با خود بگو صبح یعنی که شب گذشت و برو ناهید عباسی

شب بیماری ام تا صبح پایید سحرگاهم ربود از دست ، خوابی همه شب سر به سر بیدار بودم به امیدی که خیزد آفتابی چراغم خفت ، شمع بسترم خفت نتابیدم به بالین پرتو ماه تو گویی ماه - مرغ آسمان - مرد چو لب بستند مرغان شبانگاه شمردم نرم نرمک لحظه ها را نه آغازی در آن دیدم نه انجام فرورفتم سپس...

تو رو از دور که تماشا میکنم می بینم فاصله مون خیلی کمه اما وقتی که میای کنار من بین ما فاصله فریاد می زنه نازنین ! اینجا نیا ! دلم می خواد تو رو از این ور دریا ببینم دوس ندارم با تو همنفس بشم دوس دارم تو رو تو رویا ببینم مثل نیلوفر آبی رو تن راکد مرداب قصه ی من و تو اینه یکی بیدار...

ﻣﻦ ﺗﻤﺎم ﻫﺴﺘﻲام را در ﻧﺒﺮد ﺑﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ‫در ﺗـﻬـﺎﺟﻢ ﺑـﺎ زﻣﺎن آﺗـﺶ زدم، ﻛـﺸﺘﻢ ‫ﻣﻦ ﺑﻬﺎر ﻋﺸﻖ را دﻳﺪم وﻟﻲ ﺑـﺎور ﻧﻜﺮدم ‫ﻳﻚ ﻛـﻼم در ﺟـﺰوهﻫﺎﻳﻢ ﻫـﻴﭻ ﻧﻨﻮﺷﺘﻢ ‫ﻣﻦ ز ﻣﻘﺼﺪﻫﺎ ﭘﻲ ﻣﻘﺼﻮدﻫﺎي ﭘﻮچ اﻓﺘﺎدم ‫ﺗﺎ ﺗﻤﺎم ﺧﻮﺑﻬﺎ رﻓﺘﻨﺪ و ﺧﻮﺑﻲ ﻣﺎﻧﺪ در ﻳﺎدم ‫ﻣﻦ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدن ‫ﻫﻤﻪ ﺻﺒﺮ و ﻗﺮارم رﻓﺖ ‫ﺑﻬﺎرم رﻓﺖ ‫ﻋﺸﻘﻢ ﻣﺮد...

سلام به همه ی آبیدلای عزیز ایراد از لینک عکساست فکر کنم من لینکشو عوض میکنم ... اگه درست نشد لطفا بگید تا دوباره بذارم