نتایح جستجو

دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی. گابریل گارسیا

دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی. گابریل گارسیا

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

:gol:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ

تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ، تنها یــــک کلمه است "میگذرد" ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...

هنوز هم دلم تنگ می شود برای محض حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود من هم به آنها … تکیه داده بودم!

از " تـــو " دلـگیـــر نیستَــــم . . . اَز دلـَــم دلـگیـــرَم ! کــــه نَبــــودَنـتــــ را صَبــــورانــــه تحمـــــل میکـنَــــد . . . بـی هیـــچ شِـکــــوه ای ...!!!

تمام چیزی که باید از زندگی آموخت ، تنها یــــک کلمه است "میگذرد" ولی دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...

دلشوره تمام لحظاتی را دارم که دلت تنگ می شود و دست هایم دگر کنار نمی زند دلواپسی ت را....

هر چقدر می خواهی از من فرار کن قیامت هم که باشد گوشه ای آخر پیدایت می کنم میدانم .........باز هم میبینمت دل به همین لحظه بسته ام...

چقدر سرد است... وقتی که نیستی و .... می خواهمت ...

دیگر طاقت رویاهایم تمام شد ! دلم رسیدن می خواهد ...

در آن هنگام که غروبه خورشید سرتاسر روز را گردافشانی میکند دلی آرام میتپد که نکند روز به پایان برسد وخبری از مسافرش نشود.

ز بوسه های قلابی تلفنی خسته شدم از بغل های محکم اس ام اسی از عشق بازی های داغ چت از همه خسته ام... تو کنارم باش هوای تنت کافیست.....

دنیا را عاشقانه بدنبال تو گشتم و عاقبت خسته و مایوس بر در خانه خود رسیدم.... آه از آن لحظه ای كه دیدم بر در خانه ام نوشته بودی آمدم نبودی...!!!

با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام همانگونه که میخواهی مال تو میشوم …. از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشم تو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشم

هنوز هم دلم تنگ می شود برای محض حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود من هم به آنها … تکیه داده بودم!

امشب تمام حوصله ام را در یک کلام کوچک در "تو" خلاصه کرده ام ای کاش می شد یک بار تنها همین یک بار تکرار می شدی ... تکرار...

چه خوش خیال بودم ... که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم ... .....به حبس ابد!! ... به یکباره جا خوردم ...... وقتی زندان بان برسرم فریاد زد هی... تو ... آزادی! . . . و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد . . .