نتایح جستجو

  1. **yosam**

    رد پای احساس ...

    در کوچه های دلتنگی چه سنگین گام بر می دارم کدامین خاطرهء گمگشته را می جویم؟ کدامین عشق فرو خفته را دنبال می کنم؟ هر بار خسته از این پرسهء آشفته باز می گردم و باخود می گویم، یقین راه را اشتباه رفته ام بار دیگر از همان راه می روم نگو چه امید عبثی!!!که اگر بنشینم می میرم.......!!
  2. **yosam**

    رد پای احساس ...

    ساعتی هم بنشین زود نرو ... خبری نیست در آنسوی افق خبر ها همه اینجاست کنار دلتنگیهای من ...
  3. **yosam**

    رد پای احساس ...

    بگــذار وصله ای از تنت باشم مــــــدام وار ... به تپش وادارمت و هر ثانیه لرزش دستانــم را پشت نمنــاک نـگـاهـــــت پنهان کنــم... آه ....... بگـــــذار زمین و زمان را به هم بـــدوزم و فریاد بزنم ........ "دوســــــــــتت دارم"
  4. **yosam**

    رد پای احساس ...

    کوچه های دلم مثل خیابان های جمعه ای در شـــــهر خلســــه آور اسـت ... کاش بودی کاش بــــــودی ...شاید به خاطر حضور تو دلم از متروک شدن جان سالم به در می برد !!!
  5. **yosam**

    رد پای احساس ...

    رفتی تا حالم خوب باشد حالم بد است ولی نگران نباش خوبم فقط کمی بیشتر دل تنگت می شوم کمی بیشتر از حد تحمل.........
  6. **yosam**

    رد پای احساس ...

    در وادی سکوت در اوج انتها من دادمت ز دست تنها دلم نبود کز دوریت شکست سرشارم از تهی روحم اسیر شب تا صبح انتظار تا صبح اولین طلوع عشق شوره زار من تشنه لب سبوی پر ز آبی گرفتم به دست من خسته از سرود زندگی سرود قصه ها ی نزدیک و دور من خسته از شکوه آسمان بی عبور ماندم در این خیال...
  7. **yosam**

    رد پای احساس ...

    زندانی تقویم شـــــــــــــده ام هر روز ضربدر مـــــــــــــی زنم بر روی دیــــــــــــــــــــــــوارش البته نمی دام تا کــــــــــــــی باید روز ها را ســـــــــیاه کنم بیا دیگر شاید این آخرین سالنامه ام باشد .......
  8. **yosam**

    رد پای احساس ...

    در دل شب خواب رفته است پاهایم از بس که به آغوش کشیدم از بس که به جان باز خریدم غم بیداری غم را باز لالایی سر می دهم از نو که بخوابد دنیا و من آن بوم صداهای شبم زنده می دارم شب را که همه بی نفس افتاده ز پا چشم هایم سنگین خواب افکارم سبک در تعادل ها معلق می شوم من نیازم لحظه ای بی وزنی است خیره...
  9. **yosam**

    هزاران گل برای گل نرگس(برای تعجیل در ظهور صلوات)

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
  10. **yosam**

    با یه صلوات حاضری بزنید به هر نيتي(شفاي مريضان،سلامتي پدرومادرو...)

    اللهم صلي علي محمد و آل محمد وعجل فرجهم
  11. **yosam**

    رد پای احساس ...

    زین پس تنها ادامه میدهم... در زیر باران... بدون چتر... میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم!! باران... نبار!!! من نه چتر دارم... نه یار...!
  12. **yosam**

    رد پای احساس ...

    شــآنـه ات رآ دیـر آوردی سـرم رآ بـآد بُـرد... سـرم رآ بـه بـآد دآدم .... دیـگـر سـری ندآرم .... کـه سـر بـه رآهـت بـگـذآرم .... سَـر بـه سَـر هَـر کـه مـیـخـوآهـی بـُـگـذار....
  13. **yosam**

    رد پای احساس ...

    یـه گـوشـه دنـج... یــه بـُغــض... یــه دُنــیــآ حــَرف.... یــه دل ســوخـتـه.... کــُلـی پــَشـیـمـونـی.... و بــی نـهـآیـت خــاطــره.... کــآفـیـسـت بــَرای جـَـوُنـمـرگ شــُدن....
  14. **yosam**

    رد پای احساس ...

    تـو چـه مـیـفـَهـمی؟!! حـآل و روز کـسـی رآ کـه دیـگــر... نـگـآه هـیـچـکـس دلــش رآ نـمـیـلـرزآنــد...
  15. **yosam**

    رد پای احساس ...

    چشمانم .... به اندازه تمام خشکسالی های دنیا باران دارد... کافیست یک صاعقه ی نگاهت به ابرهایش بخورد ... جهان را آب خواهد برد...!!!
  16. **yosam**

    رد پای احساس ...

    دلم کسی را می خواهد کسی که از جنس خودم باشد دلش شیشه ای گونه هایش بارانی دستانش کمی سرد و نگاهش ستاره باران باشد دلم یک ساده دل می خواهد بیاید باهم برویم نمی خواهم فرهاد باشد و کوه بتراشد می خواهم انسان باشد نمی خواهم مجنون شود و سر به بیایان بگذارد می خواهم گاهی دردم را درمان باشد شاهزاده ی...
  17. **yosam**

    رد پای احساس ...

    آجر می چینم روی هم دور تا دورِ بودنم آن قدر که دیواری شود تا هیچ احساسی نتواند سرک بکشد و سَر به سَرم بگذارد....
  18. **yosam**

    رد پای احساس ...

    روزهای رفته به چوب کبریت های سوخته می مانند جمع آوری شده در قوطی خویش هر کاری می خواهی بکن آنها دوباره روشن نمی شوند و روزی سیاهی آنها دستت را آلوده می کند روزهای چوبی ات را باید از همان آغاز بیهوده نمی سوزاندی.......
  19. **yosam**

    رد پای احساس ...

    خسته ام از تو ای روزگار خسته ام چو مادری از فرزند ناخلفش چو استادی از شاگرد نادانش چو کویری تشنه از ابرهای نابارور نمیدانم چه در سر داری برای این تن خسته چه تقدیری برلوح زندگی ام نوشتی دستهایت برایم چه تدارک دیده اند بازمیخواهی مرا به بازی دهی؟ هی روزگار ، چه بازیهایی داری رفتن و آمدن...
بالا