قسمت اخر
قسمت اخر
تند تند میگم حاجی تا یکماه مارو هفته به هفته میکشوند خونه شون هی برامون از قد وبالای این خانما میگفت ما هم هی اتیشمون تند تر میشد ناغافل از اینکه حاجی از این اتیش تند ما خوشش اومده و خودش ابنه ای تشریف داره من خر هم نمیفهمیدم تا اخر یه شب یه حرکتی کرد که فهمیدم یه فصل سیر تو...