نتایح جستجو

  1. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    شکلات شکلات با یك شكلات شروع شد. من یك شكلات گذاشتم كف دستش. او هم یك شكلات گذاشت توی دستم. من بچه بودم، او هم بچه بود. سرم را بالا كردم. سرش را بالا كرد. دید كه مرا می شناسد. خندیدم. گفت: «دوستیم؟» گفتم: «دوست دوست» گفت: «تا كجا؟» گفتم: «دوستی كه تا ندارد» گفت: «تا مرگ؟» خندیدم و گفتم: «من كه...
  2. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    بخون بدردت میخوره بخون بدردت میخوره یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.. روباه: خرگوش داری چیکار می‌کنی؟ خرگوش: دارم پایان نامه می‌نویسم. روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟ خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می...
  3. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    حتما بخوانید حتما بخوانید موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته‌ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول بازکردن بسته بود. موش لب‌هایش را لیسید و با خود گفت :« کاش یک غذای حسابی باشه »اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام...
  4. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    جغد جغد جغدی روی كنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا میكرد.و آدمهایی را می دید كه به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند. جغد اما می دانست كه سنگ ها ترك می خورند، ستون ها فرو می ریزند، درها می شكنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شكسته، غرورهای تكه پاره شده را...
  5. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    سم سم دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیایدو هر روز با هم جرو بحث می کردند. عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سَمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش رابکشد! داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش...
  6. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    به شرط تامین جانشین به شرط تامین جانشین همسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به...
  7. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    روش دیگر روش دیگر پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان...
  8. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    یک داستان واقعی یک داستان واقعی خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند...
  9. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    انتخاب انتخاب دختر نمی دانست کدام راه را انتخاب کند . پدرش آخرین حرفش را زده بود . باید بین ثروت پدر و عاشق بی پولش یکی را انتخاب میکرد . او پسر را انتخاب کرد ... اما حالا درمانده و خجالت زده راه خانه پدر را در پیش گرفته بود . پسر او را بدون ثروت پدرش نمی خواست
  10. hamid15

    مصاحبه با یک دوجنسه ایرانی!!؟

    :gol::gol::gol::gol:
  11. hamid15

    روش دوست پسر پیدا کردن !!! lol

    ای ول کنت میکشی ؟ بوی رژ میده
  12. hamid15

    روش دوست پسر پیدا کردن !!! lol

    (فمنیسم) ؟ ای که گفتی یعنی چه؟:eek::surprised:
  13. hamid15

    محل زندگی بچه های سایت

    :w04: :biggrin::D
  14. hamid15

    همسر اينده ات

    این خوش اشتهایی نیست این مسئولیت پذیریه:D:biggrin:
  15. hamid15

    همسر اينده ات

    قصدم بی ادبی نبود.:redface: گفتم شاید پایه باشی خیلی حرفا رو که نمیشه زد با همین چیز بگیم یه کمی هم طنز قاتیش کنیم:w05: بیخیال هر چیزی چیز خودشو میخواد.:cool:
  16. hamid15

    طنز:آنچه زنان باید بدانند: قوانین مردان!

    :w16::w16::w16::w16: :w24::w24:
  17. hamid15

    چرا خودت بادام نمیخوری(خیلی جالبه بخونید

    یه ننه بزرگ هم ماداشتیم خدا رحمتش کنه :( خیلی مهربون بود:smile: یه روز یه غذایی رو جوید گذاشت دهن پسر دختر عمم (بچه یه ساله)بچه هم اینقدر خوشمزه میخورد!:surprised: یهو دختر عمم داد زد ننه چیکار میکنی؟:mad: گفت ننه غصه نخور همتون خوردین هیچی تونم نشده :razz: ننه جونم وقتی تو 95 سالگی عمرشو داد به...
  18. hamid15

    سلام خانم مهندس کوردلیا عزیزم اواتار شما هم دل میبره ولی کم اوردم نمیدونم اسمش چیه

    سلام خانم مهندس کوردلیا عزیزم اواتار شما هم دل میبره ولی کم اوردم نمیدونم اسمش چیه
  19. hamid15

    محل زندگی بچه های سایت

    خیلی شعر قشنگیه فقط مواظب باش قزوینیا نخوننش پامیشن میان تهرون:biggrin::biggrin::D
بالا