نتایح جستجو

  1. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    لباستو در مياری زيرپوشتو هم همينطور واميستی جلوی آينه به پهنای سينه ات که با موهای نرمی به شکل صليب پوشونده شده نگاه می کنی آروم با دستای سردت روی پوست سينه ات دست می کشی و از گرمای تنت لذت می بری از جلوی آينه تيغ جراحی رو برمی داری سعی میکنی به هيچ چيز فکر نکنی حتی نفس هم نمی کشی نوک تيغ رو...
  2. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    برای دخترای باشگاه برای دخترای باشگاه اسمم ساراست.19 سالمه،اونقدر شيطون و پر جنب و جوش بودم كه هرجا ميرفتم ناخواسته توجه عده اي رو جلب ميكردم.تو فاميل هم كه يه جورايي سوگلي حساب ميشدم.اهل پسربازي نبودم.عشق رو هم كه به كل منكر ميشدميه روز از سر كنجكاوي وارد چت شدم.دنيايي كه برام جالب بود،همه...
  3. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    پسر: دوست دارم پسر: چه قدر تو خوبی ! کاشکی تو رو برای همیشه داشته باشم . پسر: می خوامت برای همیشه دختر یه نیم نگاه پسر: چرا باور نداری دوست دارم ؟؟؟ دختر دلش می لرزه . نمی دونه باید چه کار کنه اما قلبش مثل قلب یه گنجشک که توی دستهای یه غریبه ست می تپه. اما بالاخره.... دختر می خنده. پسر قهقه...
  4. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    روزي اتوبوس خلوتي در حال حركت بود. پيرمردي با دسته گلي زيبا روي يكي از صندلي ها نشسته بود . مقابل او دختركي جوان قرار داشت كه بي نهايت شيفته ي زيبايي و شكوه دسته گل پيرمرد شده بود و لحظه اي از آن چشم بر نمي داشت . زمان پياده شدن پيرمرد فرا رسيد . قبل از توقف اتوبوس در استگاه پيرمرد از جا برخاست...
  5. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    روزي مردي سعي داشت تا بره مورد علاقه اش را داخل خانه ببرد . او را از پشت هل ميداد ولي بره پاهايش را محكم به زمين فشار ميداد و از دست او فرار مي كرد . خدمتكار منزل وقتي اين وضع راديد ، نزديك رفت و انگشتش را داخل دهان بره گذاشت . بره شروع به مكيدن انگشتش كرد . خدمتكار داخل خانه رفت و بره هم به...
  6. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    طنابت رو ببر طنابت رو ببر داستان درباره كوهنوردي ست كه مي خواست بلندترين قله را فتح كند .بالاخره بعد از سالها آماده سازي خود،ماجراجو يي اش را آغاز كرد.اما از آنجايي كه آوازه ي فتح قله را فقط براي خود مي خواست تصميم گرفت به تنهايي از قله بالا برود. او شروع به بالا رفتن از قله كرد ،اما دير وقت...
  7. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید چشمها را باید شست جور دیگر باید دید موسي مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهير آلماني، انساني زشت و عجيب الخلقه بود. قدّي بسيار كوتاه و قوزي بد شكل بر پشت داشت. موسي روزي در هامبورگ با تاجري آشنا شد كه دختري بسيار دوست داشتني به نام فرومتژه داشت. موسي در كمال...
  8. hamid15

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید!!!

    نیاز نیاز لوئيز رفدفن ، زني بود با لباسهاي كهنه و مندرس ، و نگاهي مغموم . وارد خواربار فروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست كمي خواروبار به او بدهد. به نرمي گفت شوهرش بيمار است و نميتواند كار كند و شش بچهشان بي غذا ماندهاند. جان لانگ هاوس، صاحب مغازه، با بياعتنايي محلش نگذاشت و با...
  9. hamid15

    امضاتو درست کن............خون رزان درسته..........نه رضان..........

    امضاتو درست کن............خون رزان درسته..........نه رضان..........
  10. hamid15

    عادت کردم .........انگار بی فروم زندگیم یه چیزی کم داره.......

    عادت کردم .........انگار بی فروم زندگیم یه چیزی کم داره.......
  11. hamid15

    سلام خوبی عزیزم......

    سلام خوبی عزیزم......
  12. hamid15

    سلام ............هستم ولی هر 5 دقیقه میام یه سر میزنم

    سلام ............هستم ولی هر 5 دقیقه میام یه سر میزنم
  13. hamid15

    میلش کردم.

    میلش کردم.
  14. hamid15

    حال خون به جیگرم نکن

    حال خون به جیگرم نکن
  15. hamid15

    الان درستش میکنم

    الان درستش میکنم
  16. hamid15

    حالا چزا گریه؟

    حالا چزا گریه؟
  17. hamid15

    میگم امروز به یه نتیجه ای رسیدم

    میگم امروز به یه نتیجه ای رسیدم
  18. hamid15

    سلام..................اخر رسیدن یا نه؟

    سلام..................اخر رسیدن یا نه؟
  19. hamid15

    [رمان] پر - شارلوت مری ماتیسن (نسخه موبایل)

    اینو با چه نرم افزاری باید دید؟
  20. hamid15

    خرده فرمایش های جناب اعتماد السلطنه(چکیده فصل 1و 2)

    :w06: عجب حکایتی ........... برا اونایی که حوصله ندارن همشو بخونن این قسمت مهمشو گذاشتم
بالا