وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار  دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
 به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به  من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم...