مرا به ياد مي اوري
من همانم كه باد ها را مي فرستم تا ابرها را در آسمان پهن كنند
و ابرها را پاره پاره بهم فشرده مي كنم
تا قطره اي باران به خواست من به تو اصابت كند
تا تو فقط لبخند بزني
و اين در حالي بود كه پيش از فرو افتادن آن قطره باران
نا اميدي تو را پوشانده بود...