گاهی که دلم به اندازه ي تمام غروبها می گیرد   چشمهایم را فراموش می کنم اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند با این...