خسته ام. صدای ویولون به وضوح در گوشم می پیچد. کوچه ها را بی نگاه رد میکنم. آنقدر تند که انگار... ابدا نمی خواهم درجا بمانم شاید در آینده همه ی "بهترها" انتظارم را میکشند. جلو را می پایم. تا آنجا که امکان دارد سبقت گرفته ام و حالا پشت چراغ , خیره به دو دست فروش کوچک مانده ام. شیشه را با بی رحمی...