گویند: در بغداد آهنگرى را دیدم که دست در میان آتش مى کرد و آهن تفتیده به دست مى گرفت و آن را کار مى فرمود. گفتم : این چه حالت است؟
گفت: قحط سالى بود. زنى صاحب جمال به نزد من آمد و گفت : مرا طعام ده که کودکان یتیم دارم. گفتم: ندهم تا که با من راست نگردى. آن زن برفت و دیگر روز باز آمد. همان سخن...
گویند: در بغداد آهنگرى را دیدم که دست در میان آتش مى کرد و آهن تفتیده به دست مى گرفت و آن را کار مى فرمود. گفتم : این چه حالت است؟
گفت: قحط سالى بود. زنى صاحب جمال به نزد من آمد و گفت : مرا طعام ده که کودکان یتیم دارم. گفتم: ندهم تا که با من راست نگردى. آن زن برفت و دیگر روز باز آمد. همان...
هیچ عشقی به سرانجام خوب نمیرسه من که تا حالا ندیدم
و نخواهم دید
و برا همین میگم کشکه نه عشق
لیلی و مجنون -- شیرین و فرهادو...........
اینا هم اگه به هم می رسیدن عشق هیچوقت معنی نمیگرفت چون از بین می رفت
اکثر رفتارها از رفتار پدر و مادر منشا میگیره
پدره خودش فحش میده به بچه میگه فحش نده خوب بچه اگه اون کارو انجام نده که میشه گفت احمقه
بهترین راه اینه که اصلا بچه دار نشید