تو می دانی جهان ارزش ندارد
به ماندن ارزش خواهش ندارد
فلک بر کام ما هرگز نگردد
فشارد روح را جان را کند زرد
خدا داند که این عالم چه سان است
خوشی هایش برای ناکسان است
فی البداهه از خودم با قالب و وزن و مفهوم شعر شما:)
زمزمه بلبل کند در نوبهار
می زند خوش نغمه های بی شمار
غنچه لب را برگشاید گل شود
دشت و صحرا پر گل و سنبل شود
هر قناری نغمه خواند چون به ناز
با خدای خود کند راز و نیاز
فی البداهه با قالب و وزن شعر شما و تقدیم به جناب عالیه:)
واله ام زین سخن چرا گفتی؟
من تو باشم ، تو باشی همچون من؟
من و تو با همیم و هم نفسیم
هر دو یک روح لیک در دو بدن
فی البداهه از خودم با قالب و وزن شعرتون و به عنوان جواب شعر شما :)