کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا دزد کفشهای من.مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره هستی.موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد...تنها برای من این پیام را باقی گذاشت که:برداشتهای دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی.
[/B][/COLOR] دلا تا میتوان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
اری اغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست /من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست