دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید...
مهندس شما که دیگه استادی هستید
یه پنجره تو کنجش بزنید نور گیر می شه از اون دلگیری در می یاد
عنوان که از اسمش هم معلومه دیگه عنوانه
یه روز ناخواسته اومد و خواسته رفت
به یاد دوستان همیشه خوش می گذره
منم کلا همه تلاشم شاد سازی شما جوانان این مرز و بومه
شما آیندگان این ملت هستید
من همه سختی درس خوندن را به خودم دادم فقط برای شادی شما( خواستم حس عذاب وجدان بدم که خودتون شیرینی بدید :دی شکلک روح خبیث)
و ما نیزاز شما و این گونه بود که قانون پایستگی شادی به وجود آمد و همانا گمراهان متضررانند...
خیلی
همیشه بچه بودم از دستشون شاکی بودم می گفتم خوب این چه رسمشه اینا زودتر اومدن این شعر ها را گفتن من دیگه الان اینا را بگم می شه تکراری :دی
اصلا شانس نداشتم :دی
مملکتش مهم نیست غربت زدگیش هست که اصالتا بوده حالا به خاطر شرایط جوی بیشتر نمایان شده :دی
به جاش من اندر بزرگراه ها می رانم و می...