نتایح جستجو

روزاي خيلي طلايي يادته؟ روزاي ترس از جدايي يادته؟ موهاي شونه نکرده يادته؟ چشمک از پشت يه پرده يادته؟ عکسمون تو قاب عکسو يادته؟ بله ي بدون مکثو يادته؟ دستمون تو دست هم بود، يادته؟ غصه هامون،کم کم بود يادته؟ چشم نازت مال من بود يادته؟ ديدن من قدغن بود يادته؟ روزاي بي غم و غصه يادته؟...

دست من نيست گاهي وقتا روزم آفتابي نميشه حتي با معجزه ي عشق آسمون آبي نميشه دست من نيست گاهي وقتا تلخ و بي حوصله مي شم بين ما بين من و تو من خودم فاصله مي شم دست من نيست...دست من نيست يه شبايي باد و بارون ميزنه به برگ و بارم اون شبا هواي آشتي حتي با خودم ندارم يه روزاي ابر تيره منو ميبره...

... در خود می نگرم تا ببینم که خطا کجاست بعد از کمی تامل و قدری سکوت پی میبرم : آنجا که خالی از خداست ، خطاست . . . __________________

شــبـــــــی قـــرض خـــواهم گـــرفت از بالـــــشـــــت آغــــــوشِ تـــــــو را

دوست من ... خواهر من .... برادره من....هرکی هستی گوش کن میخواهی قضاوتم کنی.. کفش هایم را بپوش... راهم را قدم بزن... دردهایم را بکش... سال هایم را بگذران... بعد قضاوت کن.

آنـجـا کـه زنـگـهـای خـوشـبـخـتـی خـامـوش مـی شـود در واژگـونـی ِ بـخـت بـر آنـم تـا بـه رقـص بـرخـیـزم بـر ویـرانـه هـای خـیـال و کـودکـانـه گـوش بـه زنـگـولـه ی فـرداهـا بـسـپـارم

گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن! به رفتن که فکرمیکنی اتفاقی می افتد که منصرف میشوی! میخواهی بمانی رفتاری را می بینی که انگار باید بروی! این بلا تکلیفی خودش کلی جهنم است

دل من همانند اتوبوس های شهر شده ! غصه ها سوار میشوند فشرده به روی هم و من راننده ام که فریاد میزنم : دیگر سوار نشوید !!! جا نیست …

عـَزیـز בلــَمـ . . . خیلـے وَقـتـ ـها مـیـگــویـَمـ گاهـے اَز روی اבبــ ــ ، گاهـے اَز בلـتنـگــے ، گاهـے از تـہ قـَلـبــ ــ ، گاهـے هَـمــ جزو واژگـاלּ روزمـَره امـ مے شـوב . . . اَمـ ّـا . . . اَز سَـر هــَــر چــہ باشَــב ! تَنهـ ـا كسـے كـہ عـَـزیـز בلــَمـ اسـتــ ــ ، تــُ ـ ــویـے . . ...

الهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ :gol: :gol::gol: :gol::gol::gol: :gol:

بلند نردباني مهيا كردم ــ ديواري بلند در رويا حافظ روحت مي ديدم ــ ليك روح تورا نه ديواري بود و نه حفاظي . در پي باريك رهي به روحت گشتم، اما روحت چنان روشن و زلال بود كه ره آمدي نداشت. از كجا مي شد آغاز؟ به كجا مي يافت پايان؟ و من تا ابد دربدر در مرز گنگ آن نشسته ماندم . منم...

بلند نردباني مهيا كردم ــ ديواري بلند در رويا حافظ روحت مي ديدم ــ ليك روح تورا نه ديواري بود و نه حفاظي . در پي باريك رهي به روحت گشتم، اما روحت چنان روشن و زلال بود كه ره آمدي نداشت. از كجا مي شد آغاز؟ به كجا مي يافت پايان؟ و من تا ابد دربدر در مرز گنگ آن نشسته ماندم .

بلند نردباني مهيا كردم ــ ديواري بلند در رويا حافظ روحت مي ديدم ــ ليك روح تورا نه ديواري بود و نه حفاظي . در پي باريك رهي به روحت گشتم، اما روحت چنان روشن و زلال بود كه ره آمدي نداشت. از كجا مي شد آغاز؟ به كجا مي يافت پايان؟ و من تا ابد دربدر در مرز گنگ آن نشسته ماندم .

همیشـهـ بــرایـــم ســوال اسـتــ : اگــــر قــــــــرار بــــــود روزی او را نـــداشتـــه بــاشـمـــ ، چــرا خـــدا خــــواستــــ کـــه دوستــــش داشتــــه بـــاشــمـــ* ؟!

در انتظار بهار... از کوچه زمستان با پای برهنه عبور می کنم دیگر نمی خواهم دلم سرد زمستان باشد دیگر نمی خواهم با بوی پاییز در حوالی زمستان پرسه بزنم... در انتظار بهارم... حتی بدون پا... __________________

تــــــــــو همیشه در یاد منـــــــــــــی آسمانـــــــــــ به آسمانـــــــــــــ کوچــــــــــــــه به کوچـــــــــــــه رؤیـــــــــــــــا به رؤیـــــــــــــــا ... امــــــــــــــــــا دلــــــــــــــــم برایت تنــــــــــــــگ می شود !

اینقدر…ورق های زندگیم را… بهم نریز…! حکم…همان دل است…

رنــگ میــپـَرد از روی ِ مـــاه وقتــی رُخ عـــیان میـــکنی!

سیگار از عمرم می کاهد ! مگر تو عمر مرا می دانی که با آن محاسبه می کنی ؟ کسی نمی داند ، شاید همین فردا من نیز خاموش شوم !!! سیگار دود می کنم تا یادم بماند من احمق بیشتر از این ریه های سوخته ام دوستت داشتم