چرا دنیا نمی فهمد
که انجا پای دیوار دختری ارام و غمگین میدهد جان
مردکی با صورتی ارام و مهتابی امان میخواهد از طوفان
نسیمی سرد و بی پروا میزند سیلی به گوش کودکی تنها
چرا دنیا نمی فهمد
که در خانه ای در انتهای کوچه ای تاریک و تنگ
عده ای هستند که می خواهند مرگ خود را از خدا
یا کلاغی روی بام...
می خواهم مثل همان روز دور
که نا خواسته نگاهم را گره زدم به چشمانت
که ناخواسته دستم را گرفتی در دستانت
که خندیدم ...
که خندیدی ...
که نا خواسته عاشق شدیم !
به اندازه همان لحظه
می خواهم دوست بدارمت !
می خواهم
با عشق ...
تاریخ را تکرار کنم ...!
باید دوست بدارم
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید ،باید ،باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست
روزی در خیال عشق تو بودم ،
تا تو را به دست نیاوردم بی خیال نشدم
با همان خیال خوش ، عاشقت شدم ،
با همان خیال ، همان آرزوی محال ،
در دریای بی کران عشقت غرق شدم.
__________________
اگر ترکم کنی
قلب مرا نیز با خود خواهی برد
و من بدون تو در فراقت نمی دانم به کجا بروم
اگر مرا ترک کنی
باز هم من هیچوقت فراموشت نخواهم کرد
و اینجا تنها در اندیشه تو خواهم ماند
اگر مرا ترک کنی
درد و غصه مرا خواهد بلعید و دیگر حتی یک روز بدون تو زنده نخواهم ماند
اشکهایم دریایی پدید...
برای چشمان مهربانت می نویسم ، حکایت بی انتهای عشق را
تا بدانی ...
محبت و عشق را در چشمان تو آغاز کردم ...
چشمانم را در نگاه مهربانت غرق می کنم و لبانم ، ذکر عشق را می سراید !!
و اکنون ...
الفبای عشق من با تو آغاز شد و بر لوح قلبم ، واژه ی " دوستت دارم " ، حک گردید .
تنها برای قلب پر مهر تو...
دلــــــــــــــــتنگم
آنقدر دلتنگ و سردر گمم که هر سوی دیوار اتاق دلم به من طعنه می زند
آه
کاش قلمم خشک نمیشد و رنگی در وجودم باقی می ماند
تا تمام ناگفته هایم را نقاشی می کردم
می خواهم فریاد سرکشم را روی دیوار دلت نقاشی کنم
می خواهم نگاهم را
قلبم را
احساسم را
سکوتم را
حرف...
عشق گاهی هم خجالت می کشد
دستمال تر به پیشانی عالم می کشد
عشق گاهی ناقه ی اندیشه ها را پی کند
هفت منزل را تا رسیدن بی صبوری طی کند
عشق گاهی هم نجاتت می دهد
سیب در دستی و صاحبخانه راهت می دهد
عشق گاهی در عصا پنهان شود
گاه بر آتش گلستان می شود
عشق گاه رود را خواهد شکافت
فتنه ی نمرودیان زو رنگ...