محمد ساوه موحصن را گفت که میدانی دیشب به خانه ما دزد آمده بود.....الان در بیمارستان است!
موحصن گفت :چرا بیمارستان،گفتمش پارمهر فک کرد منم که دیر اومدم خونه....
بی ادب،دختر خوب با داییش اینجوری میحرفه؟:mad:
روزی محمد ساوه و پارمهر در یک مهمانی کنار هم نشسته و ساعت ها سکوت کرده بودند،ناگاه محمد به صدا درآمد که ای پارمهر بیا درباره موضوع دیگری سکوت کنیم....