نتایح جستجو

باد آمد و بوی سجاد آمد...چه عجب یادت افتاد یکی هست...از تو دیگه اصلا انتظار نداشتم،حسابی باید دعوات کنم...

ایول،1000 تا لایک به افتخارت

شوخی کردم دایی جونم.... داییت خوب بود،تو رو دید عالی شد،اصلا دیگه تو پوست خودش نمیگنجه..دی دایی جونم خسته نباشی...دیگه برای خانم مدیر بزرگ شدن باید تلاش کنی دیگه... دخترم چطوره؟آبجیم خوبه؟

تو چشای بلوری من نگاه کن و راستشو بگو..دی

احتمال نده....یقین داشته باش...دی

قربونت برم دایی جونم...من که هر روز هستم دایی،خوب دل منم برات کوچولو شده بود،کلی گشتم تا پیداش کردم..دی بی وفا شدی دایی،به پیره مردا سرنمیزنی..

هرچی نیگا کردم یه جواب برات جور کنم نشد....دی مرسی سارا جان

سلام دایی،مرسی:gol:

هااااااااااان؟ کی؟موحصن؟ 2 حالت داره،یا فقط این یدونه داداش رو دارین یا نمیدونی این موحصن چه عجوبه ایه............ شب بخیر

#23سلام داداش

حالا شدی دختر خوب و مؤدب... من دیگه باید واقعا برم،شب خوبی داشته باشی قاصدک جان

مرسی مرسی مرسی مرسی وصله نیس،تازه اون قسمتی که باباش به شدت تلاش کرد تا از سطل جداش کنه و بندازه شا دور رو سانسور کردم... کوبید زمین،کرد زیر آب،با چوب زذه اش...

من هنوز سربازی نرفتم....لیسانسمو هم تقریبا تازه تموم کردم...

دعوام کردی،تو صورتم زدی،اذیتم کردی.....:cry:

نمیدونم چرا هیشکی این موحصن مارو دوس نداره... تحقیق کردم،مثل اینکه بچه سر راهیه،باباش سطل ماستی که موحصن توش بوده رو تو جوب میبینه،بعد خلاصه چشش میگیره که عجب سطلی... یهو موحصنو اون تو میبینه،یه چندتا تکون میده،موحصن چسبیده بوده توش و نمیومده بیرون.... بخاطر سطله،موحصن رو هم میبره خونه،خلاصه...

پشیمون شدی از رفتارت؟ نه من 22 سالمه...:biggrin:

نه بابا،موحصن گناه نداره....اون با من...به قول عمو حمید...حله حله

2 سال زحمت خالی کشیدم تو شرکت،بدون حقوق خوب... حالا 3 ساله دارم راحت کار میکنم.. 1 ساله شده ام مسئول برنامه ریزی یه شرکت بزرگ ساختمونی...

اتفاقا 8 صبح باید سرکار باشم...دی

نه،منم یه ربع دیگه میرم شب بخیر