نتایح جستجو

[IMG]

[IMG]

هر که ترسید مرد، هر که نترسید برد

شايد اين جمعه بيايد شايد........ دمي كه بي تـو بــرآيد، خـدا كنـد كه نيـايد الا كه هستي مائي، خدا كنـد كـه بيـايي شـب فراق تو جـانا، خـدا كنـد بـه سـرآيد سـرآيـد و تـو بـرآيي، خــدا كنـد كــه بيايي

معلومي چون ريگ مجهولي چون راز معلوم ِ دلي و مجهول ِ چشم اي همه ي من .....

دلم تنگ است مثلِ لباسِ سال های دبستانم مثلِ سال های ماموریت های طولانی پدر که نمی فهمیدم وقتی می گویند کسی دور است یعنی چقدر دور است...

كنـــــــــج اتــــاق هـــــمبــــــســتـــــــ ـر دیـــــــوارم...!! كـــــــاش یكــــــــی مچــــــــــم را بگیـــرد...! عـــــــــــادتـــــــ بدیـــــــــستـــــ تنــــهــــــــــــــــــ ایــــــــی.....!♥♥♥

اصــــلـا هـم نـــگـران کـم شـدنـت نـبـاش! اونـی کـه اگـه کـم بـاشـی گــُـمــت مـیـــکـنـه . . . هـمـونـیـه کـه وقـتـی زیـاد بـاشـی حـیـفـــت مـیـکـنـه!

فرقی نمیکنه گودال آبی باشی یادریایی بیکران زلال باشی آسمان درتوست

میان دلتنگی هایم باش تا فراموشت نکنم تا به یاد داشته باشمت تا بویت را حس کنم..... تا بدانم که هستی تمام دنیام قلبمه... دنیام باشه واسه تو تا بدانی میان ثانیه های دلتنگیهام تو وجود داری فقط تو

عاشق اگر نباشم عقابی دلمرده را شبیه ام که نه در اوج بال میزند نه بر شکاری فرود میآید و عاقلان گفتند فرقی نیست عاشق همواره اسیر است چه بر قلّه چون عقابی رها، مستِ پرواز چه پرنده ای اسیر ، در آرزوی آبی آسمان چه در جلدِ صیدی ترسیده، با چشمهای نگران و من عقابی...

خدایا راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را . . .

باز دلم گرفت آسمان هم نیم نگاهی ابریسیت؟ انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد! گلایه های بسیاری دارم نمی دانم از کجا آغاز کنم؟ یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید نمی دانم آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟ آرزوهایم یک به یک فنا شدند جوابی ندارم خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای...

هر شب ماه ، سرِ آفتاب را زیرِ ابر میکند و من هر شب ، سرم را زیرِ آوار نبودنت …

وقتی دیر رسیدم و با دیگریـــــــــــــ دیدمت فهمیدم گاهی اوقات هــــــــــرگز نرسیدن بهتر از دیــــــــر رسیدن است...

صفحه 438......آیه 31 تا 38 سوره فاطر صفحه 439.......آیه 39 تا 44 سوره فاطر می دونم هرکاربری مجاز به برداشتن دو صفحه هست ولی اجازه بدید من 4 تا بردارم

تقدیم به او که نبود، ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ دلم می آورد

دلتنگي هايم بزرگ است غصه هايم بزرگ تر شانه هايم کوچکند دلم کوچکتر کجاست عدالت ... ! ؟

اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوری اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من حلالــــم کن ، حلالــــم کن ....... و امشب از ته قلبتـــــ دعایم کن !

آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم