بیمارت ای علی جان، جز نیمه جان ندارد
میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد
غم چون نسیم پائیز، برگ و بر مرا ریخت
این لاله بهاران، غیر از خزان ندارد
بگذار تا بمیرد زین باغ پربگیرد
مرغی که حق ماندن در آشیان ندارد
خواهم که اشک غربت، از چهره ات بگیرم
شرمنده ام که دیگر، دستم توان ندارد
بگذار...