نتایح جستجو

  1. mani24

    درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

    شايد آنروز كه سهراب نوشت، تا شقايق هست زندگى بايد كرد خبرى از دل پر درد گل ياس نداشت. بايد اينطور نوشت: هر گلى هم باشد چه شقايق چه گل پيچك و ياس، تا نيايد مهدى زندگى دشوار است. اللهم عجل الوليك الفرج __________________
  2. mani24

    درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

    مردم همه تو را به خدا سوگند می دهند ... اما برای من ... تو آن همیشه ای که خدا را به تو سوگند میدهم
  3. mani24

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    هـیــــس… حــواس تــنــهــایـــی ام را بـــا خـــاطـــرات خـــوب بـــاتـــو بــــودن پــرت کــرده ام…بـگـو کـسـی حـرفـی نـزنـد… بــــگــــذار .... لـحـظـه ای آرام بـگـیـرم…
  4. mani24

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    هيچکس نـفهميـــــد که « زلـيخـــــــا » مــَـــــــــرد * بـود ....!! ميــــداني چــــــــــــرا * ؟؟؟ مـــــردانـــگي * ميــخواهـــــد! مــــــــاندن ، پــاي عشــــــقي که مـُـــدام تـو را پـــس ميــــزنــد.... *.
  5. mani24

    ثانیه های خاکستری...

    آزادی در پریدن نیست در لحظه ایست که برای اولین بار اعتماد میکنی و بر روی دستانی قرار میگیری که تو را قفس نمیشوند...
  6. mani24

    استغفار و توبه - طلب بخشش و بازگشت

    استغفرالله ربی و اتوب الیه
  7. mani24

    برای تو می نویسم

    خسته ام, آنقدر خسته که حتی نای لب گشودن برای درد و دل را هم ندارم.... ولی گاهی میتوانم با غلبه بر خستگی, لبانم را به اندازه قطر یک سیگار باز کنم.... در گوشش آرام آرام زمزمه کنم, او هم بی هیچ حرفی بسوزد و خاکستر شود از این همه درد.... آری , تنها اوست که میشنود از دلم و با تمام وجودش...
  8. mani24

    برای تو می نویسم

    دوستت داشتم....یادت هست؟ گفتم دوستت دارم و تو گفتی کوچکی برای دوست داشتن رفتم بزرگ شدم اما آنقدر بزرگ شدم که یادم رفت دوستتــــــــــــــــــــ ــ دارم
  9. mani24

    برای تو می نویسم

    یــآدَتــ بـآشــَد! هَمـِـہ ے قـَرآردآدهـآ رآ کـِہ روے ِ کـآغَـذهـآے ِ بے جـآن نـِمےنـِویسَـند! بَـعضے از عَهــدهـآ رآ روے ِ قـَلبــ ـهـآے ِ هـَمـ مےنـِویـسیمـ … حـَوآستــ بـِہ ایـن عـَهــد هـآے ِ غـِیـر ِ کـآغـَذے بـآشـَد … شِکـَستـَنـِشـآن یـِکــ آدَمـ رآ مےشِکـَنـد …...
  10. mani24

    فراق یار

    ميخواهــــم راحـــــت باشم بي جسـارت و بـي خجالت در جواب چه خــــــــبر ها ..؟! چشمانم را ببندم و بگويم...: ناخـــــوشي ...
  11. mani24

    فراق یار

    با همیم اما این رسیدن نیست اون که دنیامه عاشق من نیست با همیم اما پیش هم سردیم این یه تسکینه این که هم دردیم این حقم نیست این همه تنهایی وقتی تو اینجایی وقتی میبینی بریدم این حقم نیست حق من که یه عمر با تو بودم اما با تو روز خوش ندیدم تو یه شب میری قلب تو دریاست بر نمیگردی چون دلت اون...
  12. mani24

    کوچه های تنهایی

    روزهـــاسـت از سقـــف لـحــظه هــایـــم یـــاد تــــو چـــکه مــی کـنـد . . . اگــر بـــاران بـنــد بـیــایـــد از ایــن خـــانــه مــی روم __________________
  13. mani24

    کوچه های تنهایی

    خوشــبختی هایم را با عجله در ســرنوشــتم نوشته بودند... بد خط بود... روزگــار آنها را نتوانست بخواند
  14. mani24

    کوچه های تنهایی

    فقط برای خودم هستم مـــن ؛ خودِ خودمـــــــــ ـ ـ ـ … نه زیبایم و نه عروسکی و نه محتــــــاج نگاهی برای تو که صورتــ ـــهای رنگ شده را می پرستـــی نه سیرتــــــ آدمها را .. هیـــــچ ندارمــــــ…… راهت را بگیر و برو حوالی من توقفـــ ممنـــــــــوع استـــ
  15. mani24

    کوچه های تنهایی

    غیرتی شدن هارت و پورت کردن و گیر دادن و جاسوسی نیست! غیرت یعنی طرفت هیچ وقت احساس تنهایی و بی پناهی نکنه...!!!
  16. mani24

    گفتگوهای تنهایی

    یـــه وقتایـــی آدم آرزو می کنـــه که کاشکی فقــط یه لحظــه به عقــب برگرده.. یه لحظــه هایی؛ فقط یـــه کار یــا یــه حرف بـــی موقع همــه چیو خــراب می کنه؛ برگرده اونارو جبران کنه؛ بعضــی موقع آدم که یاد کــاراش میوفته.. دو دستی سرشــو فشار میــده.. چشاشو میبنده محـــکم.. دندونارو قفل می...
  17. mani24

    گفتگوهای تنهایی

    دلم کـــــــــــمی خدا میخواد… کمی سکـــــــــــوت… کمی دل بریدن میخواد… کمی اشک… کمی بهت… کمی آغوش آسمانی کمی دور شدن از این آدمها…! کمی رسیدن به خدا…
  18. mani24

    گفتگوهای تنهایی

    دنبال نیمه گمشدتون نگردید خــــدا بـعـضـی هـارو لـنـگـه بـه لـنـگـه آفـــریـده . . .!
  19. mani24

    گفتگوهای تنهایی

    من اینجام ... با توام همینجا نزدیک تو ... نزدیکتر از فاصله دراز کردن دستانت چشمانت را باز کن .... من میمانم
  20. mani24

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    سر زني به سفر دوري رفته بود و ماه ها بود كه از او خبري نداشتند . بنابراين زن دعا مي كرد كه او سالم به خانه باز گردد . اين زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان مي پخت و هميشه يك نان اضافه هم مي پخت و پشت پنجره مي گذاشت تا رهگذري گرسنه كه از آنجا مي گذشت نان را بر دارد . هر روز مردي گو‍ژ پشت از...
بالا