ممنونم
و باز هم ممنونم
و بی شمار ممنونم
تنها برای پایداریت در دوستی ....
در باره دیگر خوبی هایت
باشد تا بعد . . . .
و باور کن
دوست دارم
روزی یکبار فدایت شوم
تا آن روز که پایان روزهاست
[IMG]
یادت هست در یک عصر پاییزی
در قاب چهار ضلعی یک اتاق خاکستری
روزهایی که تازه پری دریایی متولد شده بود
از تو خواستم دستانت را هم چون جامی در پیش رو بیاوری
و وقتی با تعجب دستانت را جلو آوردی
آنها را پر از گلهای خشک و معطر صورتی رنگ کردم ؟
یادت هست ؟
اکنون نیز بیا
تمام این گلبرگها را بوییده و...
نمکدون :دی
من بیشتر ازت نا امید شدمااا مریم!
وقتی گفتم بابای پسر کوشولوشه نفهمیدی یعنی منظورم بابک بود؟
واقعا که!
گیراییت پایینه ها!
همشون رو میشناسم، خیلی هم بی ادبی اصن!!