نتایح جستجو

دلـ♥ـم دیـگـر بـﮧ زنـد*گے گـرم نـیـسـﭞ ... مـآدر مے*گـویـد : بـایـد ڪـمے بـﮧ خـودﭞ بـرسے ! امـّـا چـﮧ *گـونــﮧ ، وقـتـے از هـر طـرف مے *روم ؛ بـﮧ تـــــو مے *رسم ؟! . . .

لـــعـنـتــــــ بـــه پـــیـــامـــ هـــا... دلـــــــم برای صدایــتـــــــــ تــنگــــ شـــده...دلم واسه شنیدن حتی یه لحظه ی صدات تنگ شده به خداتنگ شده خیلی.....

تمام خستگی هایت را یکجا میخرم!!! تو فقط قول بده... صدای خنده هایت را به کسی نفروشی...!!! __________________

نه باران مي بارد و نه تو برمي گردي چه نگاهِ دلواپسي دارد اين عشق هر روز از درختان غبار آلود همين خيابانِ خسته سراغت را مي گيرم همين درختان که ديري است رد پاي عبور تو را از ياد برده اند کجايي؟ به کجا رفته اي؟ و تا چندمين روزِ اين همه سالِ بي باران بايد به جستجوي تو باشم؟ دوباره نگاهم مي کنند همين...

بعضي وقتا اونقدر دلتنگ کسي ميشي که اگه بفهمه خودش از نبود خودش خجالت ميکشه

خـ ـوب کـه فـ ـکر مـیکنـ ـم مـیبینــ ـم آن روزهـا هـم .. هیـ ـچ چیـزمـان بـ ـه هـم نمـیخـ ـورد درسـ ـت مثـل حـالا کـه هیـ ـچ چیـزمـان بـ ـه هـم نـ ـمـیخـ ـورَد مـ ـگر حـ ـالمـان ، از هـ ـ ـ ـم...

کاش فقط یک بار عُمق چشم هایم را نگاه میکردی و میدیدی که من"تورا کم ندارم" من فقط وجود مردی را کم دارم که بگوید: چرا دیگـر چشمهایت سگ ندارد ؟؟؟ چرا دیگــر صدایت شوق ندارد؟؟ چرا... چرا... و من تنها بگویم توبگو که چرا این "من دیگر تو را ندارد "؟؟ گریه کردم، برای داشتنت برای بودنت برای...

کمی زود بود ولی دعایت گرفت مادربزرگ ...! دلم زود پیر شد

خوب هم که باشی، از بس بدی دیده اند خوبی هایت را باور نمی کنند! لعنت به شهری که در آن غریبه ها آشناترند !!!

زير ِ بـــــارآטּ مے ايستَم ميگويَند مــُـــב است ايـטּ روزهـــآ عشـــــق بازے زير ِ بارآטּ با اشڪ هاے ابـــــر ... בل نِمے سوزانَم بَراے ابرے ڪـﮧ اَز شِدت گِريــﮧ بــﮧ هِقـــــ هـِــــق افتاده است בِلَم بَراے خُـــــوבَم مے سوزَد كه از فِشار בِلتَنگــــــے خيلي وَقت است نَفَسَـــــم...

باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را باز بر خورشيد پوش آن جوشن شمشاد را باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان آن نکو ديدار شوخ کافر استاد را ناز چون ياقوت گردان خاصگان عشق را هين ببند از غمزه درها کوي عشق آباد را خويشتن بينان ز حسنت لافگاهي ساختند هين ببند از غمزه درها کوي عشق آباد را هر چه بيدادست...

ايـــن روزهـــا از مـــن ســرخــوشـــي نـخــواهيـــد ؛ بگــذاريــد غــمــگــيــن بـمــانـم ...،لطـفـــا..!

سرخ میشوی؛ وقتی میشـــ ـنوی دوستـــ ـت دارم! زرد میشوم ...! وقتی میشنوم... "دوستـــ ـش... داری"

شب تو اتاق تو تاریکی منتظر روشن شدن چراغ گوشیت باشی ... یهو چراغش روشن شه ... قلبت بتپه .... تاپ ... تاپ ... تاپ... میری برش میداری ... یعنی اونه ؟؟ رو صفحه میبینی ... قلبت میشکنه ... Battery Low ... وقتی کسی نباشه قلبت رو شارژ کنه ... چه فرقی میکنه ... گوشیت خاموش میشه ... آروم رو تختت کز میکنی...

شمارش رو پاک میکنی ؛ که فراموشش کنی .... اما ... قسمت ناراحت کننده ش اینجاس که : شمــــارش رو هنــــوز از حِـــفــظـــــی

تنها دو گروه نمیتوانند افکار خود را عوض کنند ٫ دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان .....!!!

چشمانم را بگیرید! نمی خواهم چشم امید به آینده ای داشته باشم که می دانم... هیچ خبری در آن نیست!

شبیه کسی شده ام که پشت دود سیگارش با خود میگوید: باید ترک کنم! سیگار را, خانه را, زندگی را, دوست را, و باز پکی دیگر می زند...

و اکنون خوابهای من ز دیگر گونه زخمم می کنند درمان خیال روزهای رفته و این دل که در جنگ است دائم با نهیب خاطر و فکرم و جسمم در تضادی سخت می جنگد که روحم با دگر “جزعی” عجین گشته و تن و روح مرا یکدم گریزی نیست!!!..

چقدر تغييـــر زيباست !! اما متاسفانهـ ... بعضي ها عــــــوض ميشوند.... بعضی ها عــــــوضـــــي ... و بعضي ها هم عــــــوضـــــي تــــــــــــــــــر !!! __________________