سيدپابرهنه
سيدپابرهنه
عمليات خيبر تازه شروع شده بود . پانزده روز با سيّد توي يك مقر بودم . در اين مدت سيّد هر صبح مي رفت كنار تانكر آب و توي سرماي شديد هوا ، غسل شهادت مي كرد . چون هوا خيلي سرد بود و سيد هم معمولاً به جز همان آوركت كه خيلي وقت ها روي شانه اش بود لباس گرم نمي پوشيد ، گفتم : سيد...