نتایح جستجو

  1. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    یکـــــی زیـــــر ... یـــــکی رو ...! زیبـــــاترین بافتنـــــی دنـــــیاست دست هایمـــــان
  2. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    درد داشتـــ... خیلیمــ درد داشتــ...... درد زخماییــ رو نمیگمـ که رو تنمــ گذاشتنــ تا از با تو بودنـ استعفا بدمـ.: درد زخمایـ دلمو میگمـ... وقتیـ با گوشـ خودمـ شنیدمـ که میگفتیـ من پا پسـ کشیدمـ..او همپایـ منـ امد.. و بهـ یاد می اورمـ..انتظارتـ برایـ اغوشمـ را..و التماسـ چشمانتـ برایـ...
  3. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مَـــن دُنیـــــــآیی دَر کِنــــآر تــــو دارمــ کهـ دُنیـــآیی سَـــرشـــآر اَز عِـــشق اَستـــ ...
  4. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مـטּ از تـو هیـچ نـمـے خـوآهم فَقـط . . . فقـط بــہ ڪـسے ڪـہ عـآشـقـانــہ دوسـتَـت دآرد بگـو حـلآلـم ڪُنـد اگـر هنـوز شـب هآ ٬ بـآ یــــــــــآد تـو مـے خـوآبـم . . .
  5. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    امروز از آن روزهاست از همان ها که نبودنت غوغا کرده نبودنت , تمامم کرده خودت را که هیچ , خودم را هم صبوری ندارم امروز از آن روزهاست از همان ها که فقط از علامت سوال پُرم کرده یادت با خدایت هم میانه ام را شکرآب کرده امروز از آن روزهاست همان ها که بی تو , خورشید سایه اش را پهن کرده . . ...
  6. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    ترجیح مــےבهم همــﮧ را غریبــﮧ صـבا کنم.! تا وقتــے از پشت خنجر میزننـב.. . با خوבم بگویم........... بـے خیال..! از غریبــﮧ بیش از ایـטּ انتظارے نیست...!!
  7. mani24

    دیازپام

    پدرم بهم گفت اگه یک نفر برای بار اول بهت گفت اسب ، بزن دهنشو سرویس کن اگه واسه بار دوم گفت اسب ، بهش بگو عوضی اما اگر برای بار سوم گفت اسب، وقتشه که بری برای خودت یه زین بخری (عدد شانس اسلیون) lucky number slevin
  8. mani24

    دیازپام

    تلخی با قند شیرین نمیشه. شب رو باید بی چراغ روشن کرد. ( مادر ، علی حاتمی )
  9. mani24

    دیازپام

    خوش به حالتون که میرین روضه... جاتون وسطه بهشته ما که دنیامون شده آخرت یزید...مارو که ببره روضه اصن منو چه به روضه...گریه کن ندارم وگرنه خودم مصیبتم... دلم کربلاس (بهروز وثوقی- سوته دلان)
  10. mani24

    دیازپام

    خسرو شکیبایی در خانه ی سبز : چه معنی داره تو این دنیا کسی با کسی قهر باشه چه معنی داره تو این دنیا کسی تنها باشه چه معنی داره تو این دنیا آدم ها یک روز بیان و یک روز برن چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها اینقدر تنگ باشه اصلا چه معنی داره تو این دنیا دل بعضی ها از سنگ باشه
  11. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    تـنـهـآ دلـخـوشے زنـدگـیـت ، بـرآے تـو خـیـآلے بـآشـَد و بـرآے دیـگـرے ... بـآزیـچـہ اے ڪـہ قـدر و قـیمـتش رآ نـمے دآنـد
  12. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    اِحســـــآس قشنگیــــه وَقتـــی بدونـــــی یکـــــی دوستتــ دارهـ ... اِحســــــآس قشنگیــــــه وَقتــی بدونـــی دلش بَـــــراتـــ تنگـــ میشـــــه ... اَمــآ قشنگـــترین اِحســـــآس اینه کهـ بدونی هیــــــچ وقتـــ فراموشتـــ نمیکــــــنه ... +مُــخـــــآطبـــ خــــــآص هَمیشگـــــــی...
  13. mani24

    آیا شما به عشق حقیقی اعتقاد دارید؟

    آیا شما به عشق حقیقی اعتقاد دارید؟ آیا شما به عشق در نگاه اول معتقدید؟ به عشق همیشگی و مداوم چطور؟ من فکر می‌کنم داستانهای عاشقانه ای که پیش روی شماست اعتقاد شما به عشق را محکم می‌کند. آنها مشهورترین داستانهای عاشقانه در تاریخ و ادبیات هستند. عشق آنها عشقی ابدی و جاودانه است. 1. رومئو و ژولیت تا...
  14. mani24

    قصه ما مثل شد(ریشه ضرب المثل ها)

    گریه دروغین را به اشک تمساح تعبیر کرده اند. خاصه گریه و اشکی که نه از باب دلسوزی بلکه از رهگذر ریا و تلدیس باشد ، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سوء نیت گریه کننده جامه عمل بپوشد. ریشه ضرب المثل سابقا معتقد بودند که غذا و خوراک تمساح به وسیله اشک چشم تأمین می شود . بدین طریق...
  15. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    گويند خواجه اي را بنده اي نادرالحسن بود و با وي سبيل مودت و ديانت نظري داشت . بايکي از دوستان گفت : دريغ اين بنده با حسن و شمايلي که دارد اگر زبان درازي و بي ادبي نکردي. گفت : برادر ، چو اقرار دوستي کردي توقع خدمت مدار که چون عاشق و معشوقي در ميان آمد مالک و مملوک برخاست . خواجه با بنده پري...
  16. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    گلستان سعدي - باب پنجم : در عشق و جواني حسن ميمندي را گفتند سلطان محمود چندين بنده صاحب جمال دارد که هر يکي بديع جهاني اند ، چگونه افتاده است که با هيچ يک از ايشان ميل و محبتي ندارد چنانکه با اياز که حسني زيادتي ندارد ؟ گفت : هر چه به دل فرو آيد در ديده نکو نمايد . هر که سلطان مريد او باشد...
  17. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    حکايت چهاردهم ناخوش آوازى به بانگ بلند قرآن همی‌خواند. صاحبدلی بر او بگذشت گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هيچ. گفت: پس اين زحمت خود چندان چرا همی‌دهی؟ گفت: از بهر خدا می‌خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان. گر تو قرآن بدين نمط خوانی ببرى رونق مسلمانى
  18. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    حکايت سیزدهم یکی در مسجد سنجار به تطوع بانگ گفتی به ادايی که مستمعان را ازو نفرت بودی؛ و صاحب مسجد، اميری بود عادل، نيک سيرت، نمی‌خواستش که دل آزرده گردد، گفت: ای‌جوانمرد، اين مسجد را مؤذ‌نانند قديم؛ هر يکی را پنج دينار مرتب داشته‌ام تو را ده دينار می‌دهم تا جايی ديگر روی. برين قول اتفاق کردند...
  19. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    حکايت دوازدهم خطيبی کريه‌الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فرياد بيهده برداشتی؛ گفتی نعيب غراب‌البين در پرده الحان اوست، يا آيت ان انكر الاصوات در شان او. اذا نهق الخطیب ابوالفوارس له شغب یهد اصطخر فارس مردم قريه بعلت جاهی که داشت بليتش می‌کشيدند و اذيتش را مصلحت نمی‌ديدند. تا يکی از خطبای...
  20. mani24

    داستانهاي مثنوي و گلستان

    حکايت یازدهم منجمی به خانه درآمد، يکی مرد بيگانه را ديد با زن او بهم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب برخاست. صاحبدلی که برين واقف بود گفت: تو بر اوج فلك چه دانى چيست كه ندانى كه در سرايت كيست
بالا