نتایح جستجو

  1. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  2. nazanin jamshidi

    نامه عاشقانه من

    آن هنگام که نگاهت را به چشمانم می بخشی و دستانت را محصور دستانم می کنی... تهی می شوم از زمینی بودن... به اوج آسمان می رسم و هستی ام را جانی تازه می بخشم... نگاه تو،عاشقانه هایی را که من تشنه ی شنیندن شان هستم زمزمه می کند و مکنونات دلت را نغمه سرایی... چشمانت را به من ببخش،تا...
  3. nazanin jamshidi

    آن هنگام که نگاهت را به چشمانم می بخشی و دستانت را محصور دستانم میکنی تهی می شوم از زمینی...

    آن هنگام که نگاهت را به چشمانم می بخشی و دستانت را محصور دستانم میکنی تهی می شوم از زمینی بودن به اوج آسمان می رسم... و هستی ام را جانی تازه می بخشم... نگاه تو،عاشقانه هایی را که من تشنه ی شنیندن شان هستم زمزمه می کند... و مکنونات دلت را نغمه سرایی... چشمانت را به من ببخش،تا همیشه...
  4. nazanin jamshidi

    بستری از آب مرا فرامی خواند... و آغوشی از مهر مرا می پوشاند... میعادگاه من، آغوش با سخاوت توست...

    بستری از آب مرا فرامی خواند... و آغوشی از مهر مرا می پوشاند... میعادگاه من، آغوش با سخاوت توست که دریا را از سکه می اندازد و ساحل را به ورطه ی حسادت می کشاند... سایه ی تو را که بالای سرم می ببینم، تهی می شوم از هر آنچه که بودم و با رقص انگشتان تو برکمر ظریفم، بار دیگر متولد می شوم اما نه...
  5. nazanin jamshidi

    همدم تک تک لحظه های من! موهایم را با انگشتانت آذین ببند... در آینه ی چشمانم خیره شو...

    همدم تک تک لحظه های من! موهایم را با انگشتانت آذین ببند... در آینه ی چشمانم خیره شو... و جایگاه خودت را ببین... تو در قلب تپنده ی زندگی من جای داری... من بی تپش های تو حتی یک لحظه هم زنده نیستم... تو روح مرا تسخیر کرده ای ... جسم مرا به صلیب آرزوهای مردانه ات کشانده...
  6. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  7. nazanin jamshidi

    با دسته گلی رغوانی، به پاکی احساس و عاطفه ات به انتظار ایستاده ام... تا سمفونی قدمهایت گوشم...

    با دسته گلی رغوانی، به پاکی احساس و عاطفه ات به انتظار ایستاده ام... تا سمفونی قدمهایت گوشم را بنوازد... من شورمندانه دز منتهای کوچه،به استقبال نگاه مهربان وبی آلایشت بیایم... و با ذبح کردن هستی ام به پای تو، بودنت را جاودانه سازم... نازنین فاطمه جمشیدی [IMG]
  8. nazanin jamshidi

    تو متفاوت تر از هرگلی... تو سپیدی به مانند صداقت... ثو پاکی مثل شبنم... تو با احساسی همجون...

    تو متفاوت تر از هرگلی... تو سپیدی به مانند صداقت... ثو پاکی مثل شبنم... تو با احساسی همجون گلبرگ دوستت دارم رز بی آلایش گلزار زندگی من... نازنین فاطمه جمشیدی Click here to view the original image of 960x640px. [IMG]
  9. nazanin jamshidi

    برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم... اگر چه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن با...

    برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم... اگر چه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن با تو نیستم... اگر چه صدایت دلم را می لرزاند محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم... اگر چه برای تکیه کردن ، شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است! دوست دارم ، نگاهت کنم ...
  10. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  11. nazanin jamshidi

    نامه عاشقانه من

    و چشمان ات راز ِ گل سرخ است و عشق ات اعتبار هستی ِ آدمی ست هنگامی که تقدیر آیه ی مقدس سرنوشت را تلاوت می کند و آغوش ات منحصر ترین جای برای زیستن اندک جایی برای از دنیا گسستن و گریز ِ آدمیان که با هزاران ترفند به گستاخی تمام نجابت ِ آسمان را متهم می کنند شرافت اش را بر باد می دهند...
  12. nazanin jamshidi

    و چشمان ات راز ِ گل سرخ است و عشق ات اعتبار هستی ِ آدمی ست هنگامی که تقدیر آیه ی مقدس سرنوشت...

    و چشمان ات راز ِ گل سرخ است و عشق ات اعتبار هستی ِ آدمی ست هنگامی که تقدیر آیه ی مقدس سرنوشت را تلاوت می کند و آغوش ات منحصر ترین جای برای زیستن اندک جایی برای از دنیا گسستن و گریز ِ آدمیان که با هزاران ترفند به گستاخی تمام نجابت ِ آسمان را متهم می کنند شرافت اش را بر باد می دهند...
  13. nazanin jamshidi

    بیا با چشمانت مرا بخوان...با بوسه هایت به لبهایم شبیخون بزن... این منم که در آغوش تو می...

    بیا با چشمانت مرا بخوان...با بوسه هایت به لبهایم شبیخون بزن... این منم که در آغوش تو می لغزم...این منم که هستی ام را به تو می بخشم... و لیلی وار تو را می جویم... با من همنفس شو ای اهورایی، که عطر تن تو را می خواهم تا جانی تازه گیرم... و با شمیم نفس های تو، بار دیگر زنده شوم.... نمیرم! تو...
  14. nazanin jamshidi

    ﻏﺮﻭﺏ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖ... ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ... ﺳﺮﺧﯽ ﺷﻔﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ...

    ﻏﺮﻭﺏ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖ... ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ... ﺳﺮﺧﯽ ﺷﻔﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﯽ ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻓﺮﺍﻕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ،ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﯿﻢ ﻭ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ﻧﮕﺎﻫﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﭘﺮﻭﺭﮔﺎﺭ ﻣﯽ ﺳــــــــــــﭙﺎﺭﯾﻢ... ﭘﺮﻭﺭﮔﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﺁﻓﺮﯾﺪ ﻭ ﯾﮏ...
  15. nazanin jamshidi

    در آغوش تو رقصان می شوم وطعم عشقی از جنس دریا... از جنس زمین ... از جنس بوسه های پرورگار...

    در آغوش تو رقصان می شوم وطعم عشقی از جنس دریا... از جنس زمین ... از جنس بوسه های پرورگار... را با شراب ناب بوسه هایت نفس می کشم... و جانی تازه می گیرم... عشق زمینی من! تو جلو ه ای از آینه ی محبت لایزال خداوندی... تو آنقدر پاک و بی آلایشی که شک دارم محصور حصار دنیا باشی تو از تبار...
  16. nazanin jamshidi

    ای خواستنی ترین اتفاق زندگی من! در این آفتاب سوزان عشق چتر سایه ات را بالای سرم بگستران...

    ای خواستنی ترین اتفاق زندگی من! در این آفتاب سوزان عشق چتر سایه ات را بالای سرم بگستران... که من لبریز از یاران احساسم... تو رو ح مرا با مهری پاک تظهیر می دهی من با نگریستن به چشمان تو از خود تهی می شوم... باتو می آمیزم و یکی می شوم... مرا باور کن همدم تک تک ثانیه های من! من مدت...
  17. nazanin jamshidi

    [IMG] هرصبح، با عطر گل رز...با بوسه ای نرم از لبان مقدس تو بیدار می شوم... به این امید که...

    [IMG] هرصبح، با عطر گل رز...با بوسه ای نرم از لبان مقدس تو بیدار می شوم... به این امید که پنجره نگاهم را بگشایم وخودرا به کارناوال نگاه تو برسانم ... تا پاسی از شب تصویر چشمان تورا در پشت پلک هایم به یادگار نگاه دارم... و به هستی ام اعتبار ببخشم..... همسفرم...هیچگاه این خوشبختی را از...
  18. nazanin jamshidi

    فرشی از گل پاهایم را نوازش می کند... بارانی از جنس محبت هستی ام را بوسه می زند... و بادی...

    فرشی از گل پاهایم را نوازش می کند... بارانی از جنس محبت هستی ام را بوسه می زند... و بادی مهربان موهایم را به پایکوبی می کشاند...... من در زیر چتری از خاطرات ناب و دوست داشتنی ام ایستاده ام به خاطرات شیرینم و در حقیقت به تو می اندیشم! به تو که روح مرا... جسم مرا... قلب مرا تسخیر...
  19. nazanin jamshidi

    بستری از آب مرا فرامی خواند... و آغوشی از مهر مرا می پوشاند... میعادگاه من آغوش با سخاوت توست...

    بستری از آب مرا فرامی خواند... و آغوشی از مهر مرا می پوشاند... میعادگاه من آغوش با سخاوت توست که دریا را از سکه می اندازد... و ساحل را به ورطه ی حسادت می کشاند... سایه ی تو را که بالای سرم می ببینم تهی می شوم از هر آنچه که بودم و با رقص انگشتان تو برکمر ظریفم بار دیگر متولد می شوم اما نه بر...
  20. nazanin jamshidi

    Click here to view the original image of 700x465px. [IMG] امشب چقدر بیتابم و چقدر عاشق عطر...

    Click here to view the original image of 700x465px. [IMG] امشب چقدر بیتابم و چقدر عاشق عطر تن تو مرا به سویت فرا می خواند و به صلیب دستانت می کشد... من برای پیچک ظریف تنم گلذانی را میابم که تنها منحصر به من است و مرا در بر دارد امشب شمیم نفسهایت به هستی ام اعتبار می بخشد و فرشته ی عشق را...
بالا