من پر از دلتنگی و بارانم ...
این تویی که با زمستان غریبه ای و با پاییز بیگانه...
تو پر از نور و احساسی...تو بهاری...تو تابستان وصالی...
و من خسته از هر ناکامی... از هر دلواپسی..از هر نگرانی به سوی تو پر کشیده ام...
مرا در آشیانه ی آغوشت محصور کن...که من بی تاب ترین شیرین ام...
نه فرصتی...