و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد
گاه از دو روزنه ی رخسارم
گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شبهایم
گاه در بازدمی اندوهناک که با زحمت از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر میگویند ...
و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمیرسید مگر "تنهایی" "تنهایی" "تنهایی"...