نتایح جستجو

تو هم شده ای انقلاب زندگی من ، حالا هر چیز در زندگی ام تاریخ دار شده … قبل از تو … بعد از تو

گـاهـی وقـتـادلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـوادکه زُل بـزنـی بـهـمو مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . .

خدایا!دستانی را در دستانم قرار بده که پاهایش با دیگری پیش نرود...

بــخــــــنـد ! میــــخــواهــــم ، تــــجــدیـــد ِ حــــیــات کــــنـم …! .

“تو بامن باش” من دست همه اتفاق ها را میگیرم که نیفتند !

دیگر تجسم خوشبختی ، خوشبختم نمی کند ...

دارم با نبودنـَتـــ كنار مے آيـَم فقط با بودنـَتــ كنارَش كنار نمے آيد دلـَمـ

یــک لبخنـ ـ ـدم را بسته بندے کرده امبرای روزی که اتفاقے تــ ـ ـو را می بینم … آنقدر تمــــــ ـ ـــــیز میخندم که به خوشبختــــے ام حســ ـ ــــادت کنـــے … و من در جیـ ـ ـب هـــایــــم دست های خالــ ـ ـــے ام را فریـ ـ ـب دهـــم که امـ ـ ـن ترین جاے دنیـــ ـ ــا را انتخـ ـ ـاب کرده انــد …

تمام خواسته ی من ،یک جمله کوتآه است دلی که به تو سپرده ام ... به غم نسپار

جاگذاشته ام دلی هرکه یافت مژدگانی اش تمام “زندگی ام”

نه اسمش عشق است؛ نه علاقه؛ نه حتی عـادت؛ حماقت محض است ! دلتنگِ کـسی باشی؛ که دلش با تـو نیست !!!

بیستون کنده شد و عشق به جایی نرسید دیگر از تیشه فرهاد بدم می آید

خسته ام از تظاهر به ایستادگی از پنهان کردن زخم هایم زور که نیست ! دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....! ............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...! چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل...

همه چی داشت خوب پیش می‌رفت؛ که یهو به خودمون اومدیم دیدیم بزرگ شدیم.....

وفـــــــــــا !!!! هه سگ گله ام را با گرگ دیدم !!!

با هر که " ساختـــــــــــــــــــم " , " باختـــــــــــــــــــم " !!!

نمی دانم من به مسافر دل بستم یا مسافر شد آنکه به او دل بستم !!!

می خواهی از حالم بدانی می خواهی از حالم بدانی؟ "بد" حالم خوب است و خوش می گذردتنهایی سر میکنم تمام لحظه هایم را گِله ای نیست... هوا خوب است و آفتابی نیمه جان می تابد شکایتی نیست چون دیگر دوستی نیست...!!!

متاسف شدم وقتی مردی مـُـرد !!! هنگامی که زنش را ، در آغوش غریبه روی تخت دید. متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، اما بچه دار شد...!! متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد...!! متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، ولی به خاطر بچه هایش ماند...!! متاسف شدم...

در زندگی لحظاتی پیش می آید که...انسان نه کسی را دوست دارد و نه دلش می خواهد کسی او را دوست داشته باشد!