مهربان قلبیست که در دست دارم و با بوی آن زنده ام...
شاهزاده...یک مرد اگرچه بزرگ باشد...اگرچه ستون باشگاه باشد...
اگر دلش در دست دیگری بود برای او طفلی بیش نیست...
دل است دیگر اراده کند و بفشارد آن مرد بزرگ از پای در آمده...:smile:
شاهزاده من غمگین مشو که تحمل غمت برایم سخت تر از مرگ است...
باکی نیست...این سرا این است و هیچ...خود را غمگین مکن...
تو در دل من جا داری... جایت محکم است...بیمی به دل خود راه مده...
اینشاللا خوب میشن...
منم مامانم سه تا رگش گرفته بود...
راحت بدون بیهوشی مشکلش رفع شد...نگران نباشید...
انشالله حل میشه...برای مادر من دوتا رگاشو با فنر باز کردن...
یکیشم بالن زدن...
الان عمل قلب تقریبا دیگه هیچچی نیست...
شاهزاده ی زیبای من...
وقتی که پیامهایت را دیدم تو در باشگاه بودی...:cry:
تا جوابی درخور و شایسته تو یافتم و تقدیمت کردم رفتی...:cry:
چه سخت شد برای من...شاهزاده ام گمان میکند دیگر در دل من جای ندارد...:sweatdrop:
شاهزاده جان...بدان که من کوتاهی نکردم...:cry:
سلام بر شاهزاده زیبای من...
سلام بر رمان دل من در هنگام تنهایی هایش...:smile:
شاهزاده...از حضور پر مهرت کمال تشکر را میکنم...
تصاویر زیبایت جانی دگر بر جوارحم دمید و روحی دگر در قلب من دمید...:biggrin:
از تو متشکرم...به خاطر بودنت...نه چیزی دیگر...
این گنجینه احساس را به تو تقدیم میکنم...
به...