من کلا فانتزیام زیاده ....:Dیکی از فانتزیام اینه که استاد انقلابمو تو خیابون ببینم بعد یه کشیده بخوابونم روصورتش ...بهم باالتماس نگاه کنه بگه چرا ؟ منم بگم بی دلیل....:cool:
یکی دیگه ام اینکه هایده جان رو در اغوشم محکم میگرفتم وکلی بوسش میکردم و سرمو میذاشتم رو شانه هاش وبا گریه میگفتم ...شانه...