نتایح جستجو

من از مرگ نمی هراسم این را خوب می دانی بانو نه از مرگ و نه از رها شدن از این تن من از بی تو بودن می ترسم بانو تو که نباشی ،مرگ همین حوالی ست تو که نباشی ،چه کسی این تن خسته را نوازش می کند حالا گیرم مرگ هم آمد تو که نباشی مرگ قاصد خوشی ست برای لحظات تنهایم من ، این وا نهاده در خیل آدمیان شهوت...

نوشتم نامه ای اما نخواندی چرا؟ چون نامه ام نامهربان بود به تو گفتم بمان اما نماندی زمان چون طلا را حیف از آن بود یک نگاه یک اشتباه کاشکی چشم هوسبازم نبود کاشکی هرگز نمی دیدم تو را این دل بیهوده پردازم نبود

شبيه ساعت ِ شني ، كه دانه هايِ آخرش را در گلويِ تَنگ ِ دو هيچ جا گذاشته ، كم آورده ام ! شبيه بادبادكي كه ، به قصدِ خودكشي بال هايش را چيده و باد ِ لعنتي رهايش نمي كند ، ميانِ درگيري ِ آسمان و زمين ، كم آورده اَم! شبيه خودنويسي ، كه تمام خونَش را پايِ شعرهاي ِ عاشقانه اَم حرام كرده ! شبيه دستمال...

خدایا! به رغم تمامی تلاش هایم شکست خورده ام . نیازمند آن نیرو ، شهامت و ایمانی هستم تا دریابم که در هر چه روی می دهد رحمت تو نهفته است. مرا خردی بخش که شکست را توقف نداند وآن را نردبانی برای فراز به اوج ببیند تا دریابم ،* راه موفقیت من را شکست های بی شمار هموار می کند

در دل دل ِ تاريك شب، خداوندا، تنها تويي تكيه گاه تنهايي من. در سكوت نيمه شب، تنها ياد تو مرحم زخم هاي اين دل پاره است. پروردگارا! امشب دلتنگ تر از هميشه با چشماني باراني و منتظر سخن خواهم گفت. در اين تنهايي تنها با تو حال دل مي گويم با زبان بي زباني. خداوندا! كمكم كن.

چــــرا نگـــــاه میــــــکنــــی؟ تنـــــها نــدیــده ای؟ بــه مـــن نخنــد! ، مـــن هـــم روزی عـــزیــــز دل کـســی بـــودمــــ... [IMG]

چــــرا نگـــــاه میــــــکنــــی؟ تنـــــها نــدیــده ای؟ بــه مـــن نخنــد! ، مـــن هـــم روزی عـــزیــــز دل کـســی بـــودمــــ...

[IMG] صبرت که تمام شد نرو..... منتظر بمان شاید قشنگ ترین احساس از آن لحظه باشد __________________

صبرت که تمام شد نرو..... منتظر بمان شاید قشنگ ترین احساس از آن لحظه باشد __________________

برای چراغ همسایه هم نور آرزو کن بی شک اطراف تو هم بیشتر روشن میشود!!!

بعـضـی آدم هـا رو نمیشهـ دوسـت داشتــ . . . فقط میشـود یـکـ جور خـآصی دوسشـان داشـت ..! بعـضی آدمهـ اَصـلـا برای ایـن نیســتـنـد کهـ بـرای تـ ـو بـاشـنـد ! اَصلـا به آخرش هـم فکـر نمیکـُنـی آنها برای اینـنـد کهـ دوسـشـآن بـداری آن هم نهـ دوست داشتـن مـَعمولی نه حـتی عــِشـق.. ! این...

تو را از دست دادم ، آی آدم* های بعد از تو! چه کوچک می*نماید پیش تو غم*های بعد از تو تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟ چه خواهم کرد بی تو با چه خواهم *های بعد از تو؟ تو را از دست دادم از همین زخم است، می*بینی؟ دهـانش را نمی *بنـدند مرهـم* های بعد از تو «تو را از یـاد خواهم برد...