دري بمان كه بي تو چه دلگير ميشوم
دارم ميان حادثه ها پير مي شوم
در بي حضور چشم تو اي طعم عاشقي
از لحظه هاي زندگيم سير ميشوم
انگشت اتهام به سويم نشانه رفت
تنها به جرم عشق تو تحقير ميشوم
سرداب هاي وحشت و سلول هاي درد
بي تو اسير پنجه زنجير مي شوم
چون عكس يادگاري ياران زمان عمر
در زير پاي كوچه...