نتایح جستجو

مــرا آتــش صـدا كـن تا بسوزانـم سراپايــت مــرا بــاران صـدا ده تا ببـارم بر عطش‌هايت مــرا انــدوه بشنـاس و كمــك كــن تا بيــاميزم مثــال سرنـوشـتـم با سرشـت چشــم زيبـايــت مــرا دودي بــدان و يــاري‌ام كـن تـا درآويـزم بـه شـوق جـذبـه‌وارت تـا فرو ريزم به دريـايت كمــك كن يك...

نمی دونم چرا وقتی تو نیستی به لبخند خودم عادت ندارم کنار هر کسی باشم به جز تو نمی دونم چرا طاقت ندارم

نمی دونم چرا وقتی تو نیستی به لبخند خودم عادت ندارم کنار هر کسی باشم به جز تو نمی دونم چرا طاقت ندارم

رو به رهش نهادم و بر من گذر نکرد صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد سیل سرشک ما ز دلش کین به در نبرد در سنگ خارا قطره باران اثر نکرد

چنان عاشق چنان ديوونه حالم که مي خوام از تو و از دل بنالم هنوزم با همين دیوونه حاليم يه رنگم، صادقم، صافمزلالم

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دست مرحمت یارم در امیدواران زد چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد

سلام خانم .. کدوم عکس رو میگی ؟؟ همین که گذاشتم ؟؟

کبوترباکبوتربازباباز کنون گشته کبوترعاشق باز نمی داندکه این باز شکاری زندزخمی براین تن یادگاری زنیش پنجه ومنقارتیزش کبوتررادهدازخودفراری کبوتررامجال عاشقی نیست چنین عشقی بجز مرگ همدلی نیست

سلام خانم .. من هم خوشحالم که در کنار شما هستم و امیدوارم لحظات خوب و خوشی در کنار هم داشته باشیم .. [IMG]

[IMG]

سلام خانم .. من هم خوشحالم از آشنایی با شما . این جمع صمیمی.. امیدوارم لحظات خوبی در کنار هم داشته باشیم ..

خواهش میکنم خانم ..

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان مضطرب حال مگردان [من ِ سرگردان] را ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را

خواهش میکنم خانم ..

دلم براي كسي تنگ است؛ كسي كه مهرباني چشمانش را به سان زلال جويباران و صفاي دلش را به سان قرص نان ميان همه قسمت ميكرد. دلم براي كسي تنگ است؛ كسي كه دلي براي شنيدن نجواهاي شبانه من و لحني آرام براي نوازش موهايم داشت. دلم براي كسي تنگ است؛ كسي كه خالي وجودم را از خود پر مي كرد و پري دلم را با وجودش...

آن آتش که در دل ما شعله میکشید گر در میان دامن شیخ افتاده بود دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق نام گناهکاره ی رسوا نداده بود

از شرار نفسش بود که سوخت مرد چوپان به دل دشت خموش وای آرام که این زنگی مست پشت در داده به آوای تو گوش

آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه

خون شد دل من از این جدایی ای دوست تا چند بنالم که کجایی؟ ای دوست هر شب به امید، سر نهم بر بالین شاید تو به خواب من بیایی، ای دوست

بعداز یک عمری عاشقی نصیب ما چی شدبه جز یک پیرهن مشکی یک جاده و بی همسفری اون همه بیداری شب چی داشت واسه ما غیراز این تنهای سرد وسیاه با یک غمه دربدری شبا که دلتنگی تو قلبم داغون میکنه چشمای خیسم بدجوری هوای بارون میکنه تو خودمی بدونه تو حس میکنم که پیر شدن به جون تو بدون تو از خودم حتی سیر...