نتایح جستجو

دعایت می کنم ای آنکه ویران میکنی دل را تو هم زین پس ببینی بغض مادر را هراس و شرم بابا را بفهمی معنی هم سفره بودن را ترا ای نیش ، نوشت آرزو دارم ترا ای زخم بر دل ها دعایت می کنم روزی بنوشی از طهور ساغر رحمانی هستی ترا ای آنکه خنجر را به خون صد پرنده آشنا کردی دعایت می کنم عاشق شوی بر یاکریم و...

چشم هایم نگاهت را، گوشهایم صدایت را و دستهایم انگشتهای کشیده ات را می خواهد. اما دلم یک تنه جلوی همه ی این خواستن ها ایستاده تازگی ها فهمیده ام بلدم فعل نخواستن را به زور هم که شده صرف کنم! __________________

[IMG]

دمش گرم... باران را میگویم! به شانه ام زد و گفت: خسته شدی،امروز تو استراحت کن... من به جایت می بارم!!!

واي باران باران شيشه پنجره را باران شست از دل تنگ من اما چه كسي نام تورا خواهد شست؟ آسمان سر بي رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ مي پرد مرغ نگاهم تا دور واي باران پر مرغان نگاهم را شست خواب روياي فراموشي هاست خواب را دريابيم

تو را دوست دارم در این باران می خواستم تو در انتهای خیابان نشسته باشی من عبور کنم سلام کنم لبخند تو را در باران می خواستم می خواهم تمام لغاتی را که می دانم برای تو به دریا بریزم دوباره متولد شوم

باز باران ، بی طراوت ، کو ترانه؟! سوگواری ست ،رنگ غصه ، خیسی غم ، می خورد بر بام خانه ، طعم ماتم . یاد می آرم که غصه ، قصه را می کرد کابوس ، بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش. می دویدم، می دویدم ، توی جنگل های پوچی ، زیر باران مدیحه ، رو به خورشید ترانه ، رو به سوی شادکامی ...

سلام خوبی خانم مهندس خوشحال شدم اینور دیدمتون دیگه روزگاره دیگه ..................

اگر عداوت و جنگست در میان عرب میان لیلی و مجنون محبتست و صفاست

(دعای أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ))

به غضنفر میگن برو جلوی ماشین ییین چراغ راهنما كار میكنه ؟ غضنفر میره جلوی ماشین میگه :آره ، نه ، آره ، نه ، آره ، نه ، آره ، نه - - - یك سال، یك ماه از محرم گذشته بوده ولی هنوز تو شهر صدای سینه زنی میومده. مردم میرن پی ماجرا، میبینن دسته غضنفرها تو كوچه بن بست گیر كرده - - - - چرا مغز مردها...

(دعای أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ))

وصیت کردم هرکی تو مراسم ختمم گفت:”خدابیامرزتش،راحت شد” با لبه ی سینیه حلوا بکوبن دهنش اونم راحت شه بیاد پیش من!

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و…و من همچون غربت زده ایی در اغوش بی کران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد وتا وقتی که شبنم زلال احساست...

چه بی پــَـــــــــرواااا دلـــــــــم آغوشِ ممــــــــــنوعه ای را میخــــــواهد.. که ...تنـــــــــــها شرعی بودنش را من مـــــــیدانم.. و... دلــــــم... و... تــــــــــو...

بـی صبـرانـه در انتظــارمـ تــا، زمــانــ سـالخــوردگی ام فــرا بــرسد! شــايـد عشــق پيــری، چيــز ديگــری بــاشد!!!

(دعای أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ))